یادداشت نگین حسینی
1403/12/26
آخرین شنبه ۱۴۰۳ سلام! اگر میدونستم قرار امروز بابت این کتاب به جای شادی کردن برای پایان سال و شروع سال جدید، گریه کنم حداقل الان سراغش نمیرفتم نمیدونم چرا موقعه خوندن این کتاب حس اون وقتی را داشتم که بچه ای جلو اسباب بازی فروشی برای یه اسباب بازی گریه میکنه و پدر که تظاهر به بیرحمی میکنه و مقاومت برای خرید ولی در اصل اگر جیبش پر پول بود داستان عوض میشد شاید برای خیلی ها این کتاب اونطوری غمگین نبود ولی برای من خیلی سخت بود تنهایی شخصیت ها تو این کتاب خیلی دردناک بودم برام اماشخصیت داود برام دردناک تر از همه بود یه شخصیت واقعا خاکستری انگار اصلا عادت ندارم پدر در داستانی قهرمان نباشه و اینجا پدر اصلا قهرمان نبود و امین که خود پدر بود و این را نمیخواست بپذیرد چقدر موقعه خوندن این کتاب بوی دریا میومد چقدر حس شرجی هوا را میفهمیدم چقدر همه چیزی را میدیدم
(0/1000)
نگین حسینی
1403/12/28
1