اطلاعیه یک نفر گم شده است
7 کتاب
اگر چند سال پیش به من میگفتن کتاب ها جادویی هستند باور نمیکردم اما الان خودم جزوه کسانی هستم که با قدرت و با صدای بلند میگم کتاب ها جادویی هستند
تاحالا شده موقع خوندن یه کتاب باشد و یه لحظه به خودتون بیاد و یک لحظه دور و بر خودتون را نگاه کنید بگید من کجام ؟ یا شاید از این حرفا میدونید نمیتونم درست اون حس را توصیف کنم باید فقط حسش کرده باشی تا بفهمی
و از همه سخت تر و بد تره زمانی هست که وقتی به خودت میای که دیگه هیچ کلمه ای روی کتاب نیست و این خبر آور یه افسردگی یک هفته ای (شاید بیشتر و شاید کمتر ) است من که واقعا بعد از این حس تا یک هفته نمیتونم یه کتاب جدید بخونم شاید مسخره باشه ولی چند تا صفحه قبل از پایان کتابی که دارم میخونم و خیلی دوسش دارم را علامت میزنم تا اگر غرق شدم به خودم بیام
من با کتابم هام بزرگ ترین سفر های را کردم با چشمای خودم شاهد اتفاق های بزرگ بودم
شاهد حس کردن سرما در اوج گرما
شاهد قدم زدن توی نیویورک در حالی که در تختم دراز کشیده بودم
شاهد لمس کردن قطرات باران روی صورتم در حالی که زیر سایه بانی در خشک ترین قسمت دنیا نشسته بودم
خلاصه این لیست کتاب هایی هست که تکیه ای بزرگ از روح من درونشان جا مانده (من هرچقدر که کتاب بخونم جایگاه این کتاب ها در قلبم یه چیز دیگه است )
همیشه حسم نسبت به کتاب هام این بود که نگین قدیمه را بازسازی میکنه و یه ادم بهتره را میسازه تکیه از نگین قبلی جا می مونه و یک نگین جدید ساخته میشه حالا بعضی کتاب ها بیشتر وبعضی کتاب ها کمتر
شما چی ؟ شما توی کدوم کتاب ها گم شده اید؟