نگین حسینی

نگین حسینی

@negin_hosseini

16 دنبال شده

62 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        *با احترام به تمام کسانی که این کتاب را دوست داشتن این ها  همش نظر شخصی من هست و اصلا دلیلی مبنی بر اینکه این کتاب بده یا خوبه نیست  *
تاج دوقلو ها هر روز ساعت پنج از شبکه ی پویا 🤦‍♀️
اصلا من ایستاده برای خودم دست میزنم که تونستم این کتاب را تمام کنم باورم نمیشه  بزارید توی چند کلمه بگم 
کلیشه ،عاشقانه،عاشقانه‌ی کلیشه ای 
کاش درس عبرت میگرفتم اخه چند تا کتاب ترند دیگه باید بخونم که بفهمم من این سبکی دوست ندارم 
و اینجا داره اذیتم میکنه که اول رفتم و یک کتاب دیگه برداشتم و در لحظه ای که میخواستم حساب کنم چند تا دختر داشتند میگفت این کتاب با تمام ترند ها فرق داره و شاهکاره و... و من در ثانیه ای عوض کردم واقعا الان که این کتاب را تمام کردم میفهمم که چقدر ثانیه ها مهم هستند و چقدر میتونند تعیین کنند باشند  . خوب بزار داستان را بگم  همش کلیشه !! یعنی چند تا افسانه و کارتون و اینا را ترکیب کرده بود اصلا شما چیز جدیدی نمی دیدی حتی  یکم خلاقیت  ! بعد  اصلا کاری ندارم که رابطه های عاشقانش را اضافه کرد تا یکم یعنی به داستان جون بده که اون از خود داستان کلیشه ای تر بود 
و پایانش  اگر یکسری اتفاق نمیفتاد و کلمه ی پایان خوش شکل میگرفت (که گرفت و من فقط دارم خودمم را گول میزنم ) واقعا از خودم ،پولم ،وقتم خجالت میکشیدم 
خلاصه اگر از این اتفاق ها برای شما افتاد خودتون را با جمله ی 'بلاخره تو باید همه کتاب ها را بخونی و هر کتابی خوب و بد داره' گول بزنید  
***و باز هم در پایان میگم اینها فقط نظر شخصی منه بی احترامی به کسانی که عاشق این کتاب هستند  و این کتاب را دوست دارند   نشه***
      

4

        هشدار...... اگر در امتحان های خرداد هستید این کتاب را نخوانید !!!!!!!!
سلام ! از کجا این کتاب بخوام بگم از خرید عجیب غریبش که با خریدن تمام کتاب هام برام متفاوت بود یا از شدت زیبایش ؟ نادر ابراهیمی چه کردی ... چندین بار برای این کتاب یاداشت نوشتم و بازم نمیتونم حسم را نسبت به این کتاب توصیف کنم و شاهکار واقعی کتاب سوم اصلا بی نظیر بود یعنی توی این هفت جلد بحث سر خوب و خوب تر نیست بحث سر شاهکار و شاهکار تره ! لازم نیست بگم که چقدر هایلایت و ماژیک های رنگارنگ برای این کتاب استفاده کردم و لازم نیست که بگم چقدر شب ها بیدار بودم تا این کتاب را بخونم و چقدررر کلاس های ریاضی را و فیزیک را در نامحسوس ترین حالت ممکن خرج این کتاب کردم  که اصلااااا هم پشیمون نیستم دیشب ساعت سه بامداد من این کتاب را تمام کردم و ناراحتم چون دیگه  نگین ۱۵ ساله نیستم که دوباره این کتاب را برای اولین بار بخونه و شاهد اتفاق های جذاب این داستان باشه بار دیگه که اگر عمری بود و من این کتاب را خوندم نمیدونم چند سالم و کجام ولی میدونم دیگر بیننده اتفاق های جذاب  نیستم دیگر بیننده ی دعوای النی و درخت ،عشق سولماز و گالان و اون سفره ی بزرگ ترکمن نیستم من عضوی از این کتابم وقتی دوباره سراغش میرم انگار که پا در محله های قدیمی زندگیم گذاشتم  و با لذت برای نگین چند ساله تعریف میکنم و امروز توی لیست ارزو هام دیدین صحرای ترکمن هم اضافه شد !  اما چند تا سوال که ذهنم را درگیر کرده و اگر میشه شما بهم پاسخ بدید اول اینکه بلند ترین رمان ایرانی کلیدر یا این کتاب ؟دوم اینکه این کتاب بهتره یا کلیدر و کلا تفاوتشون توی چیه ؟ و سوم اینکه شما کدوم را بیشتر دوست داشتید ؟ و در اخر نمیدونم چه رازی که من همیشه بهترین کتاب های زندگیم را توی دوران امتحان هام میخونم 😑😑
      

39

        بلاخره بعد مدت ها تونستم یاداشت بنویسم؛  سلام!!
اما اگر بخوام از اولش شروع کنم و بنویسم باید بگم  نویسنده توی انتخاب کتاب قطعاااا تاثیر داره چون من این کتاب را بدون هیچ اطلاعات قبلی بدون اینکه حتی یک صفحه اش را بخونم  خریدم چرا؟ مگه میشه سروش صحت بنویس و بد باشه ؟ 
البته اگر راستش را بگم این کتاب همون طور که شاید بدونید داستان های کوتاه ولی من دوست داشتم داستان های پیوسته و پشت سر هم باشه برای همین کمی در ابتدای کار تو ذوقم خورد  ولی بعد  کم کم  عاشقش شدم شاید یکی از دلایلش این بود که من همیشه ارزو داشتم یه کتاب مینوشم درباره اتفاق هایی که توی تاکسی میفته و خوب الان این کار را سروش صحت کرده !چه کسی بهتر از سروش صحت  اگر به خوام درباره داستان بگم شما در طول خوندن این کتاب فقط متعجب میشوید اما این متعجب شدن به دو صورت یا میفهمید و از شدت جذاب بودن و عجیب بودن و اینکه چطوری یه نفر انقدر قلم جذابی داره متعجب میشوید  و یا هیچی ازش نمیفهمید و عصبانی میشید که چرا شماره سروش صحت را ندارید تا ازش سوال بپرسید   و البته اگر جزوه ادم هایی هستید که جملات مورد علاقتون را هایلایت میکنید قطعا این کتاب میشه جزوه کتاب هایی که بیشترین هایلایت ازش استفاده شد خلاصه خستتون نکنم بخونید و لذت ببرید 

      

31

        میدونم برای این کتاب دوتا یاداشت گذاشتم  اما  بزارید اعتراف کنم من فکر میکردم  خوندن یه کتاب برای دوباره واقعا کار مضخرفیه چون من معتقدر بودم که هزاران هزار کتاب  وجود داره که انسان باید بخون و لزومی به تکرار دوباره یه کتاب نیست تا  قبل از باد بادک باز ... فهمید م بعضی وقتی احساساتت یه جایی می مونه بین صفحه های کتاب حبس میشه  بین واژه واژه هاش کلمه کلمه هاش  سطر به سطر هاش   من این کتاب  را به مدت یک سال به یک نفری قرض دادم و دیشب این کتاب را بعد از مدت ها بهم پس داد  خواستم بزارمش توی  کتابخونم و برم به ادامه درس شیرین جغرافیا بپردازم  اما یه چیزی توی کتاب صدام میزد یه چیزی جا موندن بود بین صفحه هاش  با خودم خیلی کلنجار رفتم الان فصل امتحاناست نه نباید کتاب بخونی ...  قرار  بود فقط و فقط یک صفحه باشه اونم برای  یاد اوری خاطرات همین ولی باز هم  در دام خالد حسینی افتادم .  همین الان کتاب را زمین گذاشتم  نمیدونم یا من خیلی احساسیم یا این کتاب که سطر  به سطر سطرش  گریه کردم  و اون تیر خلاصه برای زمانی بود که حسن و علی رفتند ...  برای  بار اول که این کتاب را خوندم من به عنوان یک شنونده بودم ولی الان من داشتم داستان را تعریف میکردم   مثل یه خاطره  به معنای واقعی کلمه من با این کتاب زندگی کردم ...
      

21

        من  هفته ی پیش این کتاب را تمام کردم ولی توی این یک هفته هرچی میخواستم متن بنویسم نمی شد  نمیدونم خوشحال باشم که تمام شد یا نه ؟ یه حس عجیبی داشتم وقتی  تمامش کردم . راستش اول از همه اینو بگم که  بشدت کند بود و این چیزی بود که واقعا اذیتم میکرد  و یکی از دلایلی که  خوندنش طول کشید  همین بود (البته  از وجود امتحان ها و مدرسه ها غافل نشیم )  اما  بزارید اعتراف کنم که داستان واقعا جذاب بود با اینکه خیلی روند داستان کند و بود  و موقع خوندن من کمی (بیشتر از کمی ) اذیت شدم  خیلی دوسش داشتم  و  وقتی  که جلد اول را تمام کردم  توی دلم داشتم میگفتم چراااا تمام نمیشه ؟  (حتی وسوسه شدم که ولش کنم ولی یه صدایی توی دلم میگفت  قشنگهه ادامه بده  بزار ببینیم پایانش چی میشه ) اما   لحظه ی تمام شدنش 
 از اون لحظه هایی بود  که تنها چیزی که حالت را خوب میکنه گریه است    از اون لحظه هایی  که هی توی دلت میگی کاش برای همیشه ادامه داشت .خلاصه من یک هفته است بدون  نگرانی برای اناکارنینا و ورنسکی بدون حرص خوردن برای  لوین و کیتی و...  میخوابم و این واقعا من را ناراحت میکنه  اول کتابم مینویسم ( جزوه کتاب هایی که دلم میخواد فراموشی بگیرم و دوباره بخونم )  و در اخر یه چیزی بگم  این روند کندی که میگم اگر بی انصافی  نکنم در بعضی جاها جذاب بود مثل جشن ها  توصیف از لباس ها واقعا جذاب بود
      

20

        خب از کجا شروع کنم ؟ من تعریف این کتاب را زیاد شنیدم  هر بار که رفتم کتاب فروشی  این کتاب جزو اون کتاب هایی بود که   انتخاب می شد و میرفت روی میز برای خوندن حتی تا مرحله ی اخر یعنی گزینش  میرفت ولی تا همین چند وقت پیش  شکست میخورد و  با جمله ی دفعه ی بعدی قول میدم تو را بخونم  راهی قفسه های کتاب فروشی میشد  اما چی شد بعد از شکست های بسیار  موفق به برد شد ؟  به کمک خانم بهار کاتوزی ‍‍ اقای صحت و برنامه ی کتاب باز  ( البته ممونم از حوصلم که یک روز قبل از اینکه برم کتاب فروشی سر رفت  و در این شرایط  بهترین انتخاب وقتی کتاب هات تموم شد کتاب بازه )  و البته هم یه تشکر و هم یه معذت خواهی به این کتاب بدهکارم  اول  تشکر بابت اینکه من عاشق فلسفه شدم و از همه جالب تر میشه گفت من و سوفی تقریباا هم سن سال هم هستم در نتیجه من بیشتر وقت ها فکر میکردم  که اون نامه ها برای من خود خودم نوشته شد و این یک کتاب نیست بلکه این یک کلاس فلسفه ی مرموز است واقعی واقعی  و دوم  معذرت میخوام بابت اینکه انقدر دیر خوندمت راستش همیشه فکر میکردم فلسفه خیلی چیز مسخره است  و البته حوصله سر بر است ( ا لبته اولش که داشتم میخوندم برام  کمی خسته کنند بود ولی کم کم جذبش شدم )ولی با خودن این کتاب نظرم عوض شد خوشحالم که این کتاب را توی این سن خوندم  (فکر کنم کمتر کسی باشه که این کتاب را خوندن و دوستش نداشته  یا حداقل   اون  را فکر فرو نبرده باشه)
      

32

        وقتی داشتم  نقدر های این کتاب را میخوندیم فهمیدم که کاملا میشه گفت این کتاب  بشدت سلیقه ای  کتابی که پنجاه درصد اونو دوست داشتن و پنجاه درصد از اون به عنوان مضخرف ترین اثر یادت میکنند  من؟ راستش قبل از اینکه این متنو را بنویسم رفتم و کلی نقد و نظرات مردم  را خوندم  داشتم می نوشتم که کتاب انچنان خوبی نبود و من دوسش نداشتم ولی  داستان را توی ذهنم مرور کردم   حال های که وقتی داشتم این کتابو میخوندم و پایانی که براش حدس زده بودم و متن را پاک کردم  من وقتی  تیمارستان اتیش گرفت گریه کردم  وقتی فهمیدم  ارمان دیوانه نبود شوکه شدم وقتی رسیدم به اونجایی که دکتر پارسا گفت کسی پشت تلفن نیست و اون خانم  وجود نداره بی صدا اشک ریختم  و برای پایان شگفت زده شدم  و برای   ارمان و... این کتاب  باعث شد من گریه کنم بخندم شوکه بشم و... پس فارق  از اینکه شاید خیلی از ادم ها از این داستان خوششون نیاد  من این کتاب را دوست داشتم  ( البته اضافه کنم که متن ها خیلی ساده نوشته شده بود به جز  اون چند تایی از جمله ها که مفهوم عمیق و زیبایی داشت ) با احترام به تمام کسانی که این کتاب را دوست نداشتن
      

18

باشگاه‌ها

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌های کتاب

مرشد و مارگاریتانازنینیادداشت های زیر زمینی

سخت ترین کار جهان بعد از کار در معدن!!

5 کتاب

سلام!! چند وقت پیش شنیدم که یک خانم کتابداری میگفت :همون طور که ایرانی ها در شعر گفتن مهارت دارند روسی ها در داستان نویسی مهارت دارند امکان نداره شما کتابخوان یا حتی طرفدار کتاب باشید و اسم کتاب های روسی را نشنیده باشید ، برای من خوندن کتاب های روسی بشدت سخته، مخصوصا الان که بیشتر عاشق ادبیات فارسی و رمان های ایرانی شدم و بیشتر کتاب های ایرانی میخونم بیشتر از قبل سراغ کتاب های روسی رفتن برام سخت شده . قبلا یکسری کتاب از ادبیات روسی خوندم ،اما بازهم دیگر کتاب ها را ترجیح میدهم البته شاید مشکل از من بود و من از کتاب های سنگین شروع کردم . اما سوالتون اینکه که چرا کتاب های روسی انقدر خوندنش برای من سخته ؟ مثلا من واقعی اذیت میشدم بعضی وقت های فقط دو صفحه داره توصیف میکنه بعضی وقت اصلا نمیفهم چی شد !چرا انقدر اسم ها سخته؟ اسم های شبیه به همه ؟ و جالبیش اینکه قبلا با اینکه کم میفهمیدمش اما میخوندم . اما الان دیگه جز کتاب های ایرانی هیچ کتاب را نمیتونم بخونم و کتاب های ایرانی بشدت من را بد عادت کردن مثلا یک کتاب ایرانی ۳۰۰ صفحه ای را میتونم توی دو روز بخونم اما یک رمان ۵۰ صفحه ای روسی را توی یک هفته ! خلاصه شما بگید کتاب های روسی برای شما چطوری اند ؟ و چطوری شروع به خوندن کتاب های روسی کردید ؟

0

بادبادک بازآتش بدون دودجای خالی سلوچ

اطلاعیه یک نفر گم شده است

7 کتاب

اگر چند سال پیش به من میگفتن کتاب ها جادویی هستند باور نمیکردم اما الان خودم جزوه کسانی هستم که با قدرت و با صدای بلند میگم کتاب ها جادویی هستند تاحالا شده موقع خوندن یه کتاب باشد و یه لحظه به خودتون بیاد و یک لحظه دور و بر خودتون را نگاه کنید بگید من کجام ؟ یا شاید از این حرفا میدونید نمیتونم درست اون حس را توصیف کنم باید فقط حسش کرده باشی تا بفهمی و از همه سخت تر و بد تره زمانی هست که وقتی به خودت میای که دیگه هیچ کلمه ای روی کتاب نیست و این خبر آور یه افسردگی یک هفته ای (شاید بیشتر و شاید کمتر ) است من که واقعا بعد از این حس تا یک هفته نمیتونم یه کتاب جدید بخونم شاید مسخره باشه ولی چند تا صفحه قبل از پایان کتابی که دارم میخونم و خیلی دوسش دارم را علامت میزنم تا اگر غرق شدم به خودم بیام من با کتابم هام بزرگ ترین سفر های را کردم با چشمای خودم شاهد اتفاق های بزرگ بودم شاهد حس کردن سرما در اوج گرما شاهد قدم زدن توی نیویورک در حالی که در تختم دراز کشیده بودم شاهد لمس کردن قطرات باران روی صورتم در حالی که زیر سایه بانی در خشک ترین قسمت دنیا نشسته بودم خلاصه این لیست کتاب هایی هست که تکیه ای بزرگ از روح من درونشان جا مانده (من هرچقدر که کتاب بخونم جایگاه این کتاب ها در قلبم یه چیز دیگه است ) همیشه حسم نسبت به کتاب هام این بود که نگین قدیمه را بازسازی میکنه و یه ادم بهتره را میسازه تکیه از نگین قبلی جا می مونه و یک نگین جدید ساخته میشه حالا بعضی کتاب ها بیشتر وبعضی کتاب ها کمتر شما چی ؟ شما توی کدوم کتاب ها گم شده اید؟

129