یادداشت عینکی خوشقلب
1401/3/14
4.1
16
لوییس سکر نویسنده عزیزِ «ته کلاس ردیف آخر صندلی آخر» بود. به همین خاطر وقتی اسمش را اتفاقی توی کتابفروشی دیدم در خریدن کتابش یک لحظه هم تردید نکردم. حالا که فکر می کنم اگر این کتاب را اتفاقی در کتابفروشی نمیدیدم شاید هیچ وقت از وجودش باخبر نمیشدم چون در گودریدز هم به سختی پیدایش کردم. «تاول» نام ترجمهی فارسی کتاب است. (گرچه نمیدانم چرا نشر پرتقال نام را تغییر داده) ماجرای دختری به نام تامایاست که ناخواسته درگیر یک ماجراجویی پیچیده میشود. به بچههایی مثل تایاما در زندگی واقعی «بچه مثبت» میگوییم و کمتر کسی داستان بچهمثبتها را مینویسد. تامایا همه قوانین را رعایت میکند و حتی یک روز هم از مدرسه غیبت نداشتهاست اما برای اولین بار دست به قانونشکنی میزند. به جنگل ممنوعه نزدیک مدرسه میرود و با یکی از قلدرهای مدرسه درگیر میشود و لجن عجیبی را از گودالی برمیدارد و به صورت او میپاشد و فرار میکند. فردای آن روز دستی که لجنی شده شروع به تاول زدن میکند و پسر قلدر هم ناپدید میشود... نمیتوانم بگویم «تاول» مثل «ته کلاس ردیف آخر، صندلی آخر» شخصیتهای فوقالعادهای دارد یا مثل «آخرین گودال» داستانش جذاب و نفسگیر است. اما ادعا نمیکنم که ازخواندنش لذت نبردم. ماجراجویی تایاما مرا درگیر خودش کرد و شخصیتها برایم عمیق و دوستداشتنی بودند. گذشته از آن نویسنده خلاقیتهای جالبی در مرموز کردن روایت داشت که باعث میشد که از عالی نبودن باقی نکات کتاب صرف نظر کنم. لوییس سکر مثل دفعات پیش کتاب را خیلی طولانی نکرده است. با همه جزییات و ریزهکاریها و حتی با گفتن دو روایت موازی، ماجرا در صفحه 178 تمام میشود. جوری که دقیقا باب طبع نوجوانهای بیحوصله باشد و من یک بار دیگر از همراه شدن با او لذت میبرم درست مثل روزهای نوجوانی.
(0/1000)
زهرا عارفی پور
1403/7/28
1