یادداشت Sheida Hanafi

        
ساحل مرگ قصه‌ی جایی‌ست که زندگی از دل مردگان بیرون می‌آید. دهکده‌ای در مرز میان خشکی و دریا، جایی که موج‌ها هر روز جسدی تازه به ساحل می‌آورند و مردم، خاموش و بی‌صدا، با مرگ نان درمی‌آورند.

در این گوشه‌ی فراموش‌شده‌ی دنیا، آدم‌ها نه می‌میرند، نه زنده‌اند. فقط می‌مانند. زن و مردی که دوست داشتنشان هرگز شکوفه نمی‌زند، کودکی که با چشم‌های تهی بزرگ می‌شود، پیری که برای زنده ماندن، باید بر جنازه‌ها چشم ببندد. همه چیز انگار از ازل محکوم بوده: به تکرار، به تحمل، به فراموشی.

اکیرا یوشیمورا با زبانی ساده و بی‌زَرق، جهانی را می‌سازد که در آن خوشبختی، رؤیایی خنده‌دار است و رنج، عادی‌ترین شکل بودن. غمش مثل آب شور دریاست، آرام، ساکت، اما مدام تو را در خود می‌ساید.

ساحل مرگ کتابی نیست که بخوانی و بگذاری کنار. مثل نمک روی زخمی‌ست که یادآوری می‌کند: بعضی آدم‌ها هیچ‌وقت فرصتی برای نجات ندارند.

کتاب عجیبی بود 🥲💔
      
336

41

(0/1000)

نظرات

خواهم خوند 💚
2

1

ان‌شاالله از خوندنش لذت ببرید  

1

ممنووووونم 💚📗🌿🍏
@sheidokitt 

0