یادداشت هانیه

هانیه

1403/6/25

هرچه باداباد
        هرچه باداباد تموم شد و سطر به سطرش رو دوست داشتم. مادامی که حتی نمیخوندمش، ذهنم درگیرش بود و هر لحظه دلم می خواست تا دوباره برگردم سراغش. رمان با نگاه به مفهوم "استعاره‌ی رجعت ابدی" فریدریش نیچه نوشته شده. رجعت ابدی بیان می‌کنه که کیهان و تمامی موجودات و نیروها همواره در حال تکرار شدن بوده‌ و همه چیز بی‌نهایت‌بار، به شکلی خودهمانند، تا ابد تکرار خواهد شد. انگوس، شخصیت اصلی داستان، در انتظار به دنیا امدن اولین فرزندش، به دست مردی که عاشق همسر باردارش گریسی شده، به قتل می رسه. انگوس که هیچ وقت به خدا، بهشت ​​یا جهنم اعتقاد نداشته، خودش رو در زندگی پس از مرگ می‌بینه. یک دنیای آخر الزمانی که در اون آدم‌ ها، به دام چرخه‌ی بی‌پایان مرگ و زندگی افتاده‌ و دنبال راه خلاصی هستند. چی می‌شه اگر زندگی پس از مرگ اون بهشت پرزرق و برقی نباشه که همیشه وعده‌ ش رو به ما دادن و برعکس، جایی باشه که هیچ تفاوتی با دنیای قبلی نداره و اونجا هم برای زنده موندن مجبوری که کار کنی. انگوس در یک کارخانه‌ مشغول به کار می‌شه و  راهی برای ارتباط دوباره با همسرش پیدا می کنده.... اما غافلگیری های کتاب به همینجا ختم نمیشه. 
ضمن اینکه ترجمه کتاب روان بود و به ایرادی برنخوردم.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.