یادداشت مریم علویان
1403/4/30
《سنگی بر گوری》را حالا خواندم که فرزند دارم ولی تجربهی بسیار کوتاهی از مراجعه به پزشک زنان هم دارم و جلال چقدر از عمق جان، تمام احوالات متناقض زمانی که دل آدمی بین بچهخواستن و نخواستن میچرخد، نوشتهاست. بچهدار شدن و نشدن، جدا از اهمیتش به خودی خود، در سطح بالاتری که اتفاقا در این کتاب به خوبی درآمده، محملی است عظیم برای روایت بالا و پایین شدنهای روحی و البته رفتاری، خانوادگی و اجتماعی در مواجهه با تجربههای مهم زندگی. تمایل خودخواهانهی انسان به جاودانگی، سایهی سیاهی بر درد قبول این حقیقت که زندگی در دنیا کوتاه است میاندازد و نویسنده بین عباراتش، حال و هوای عجیبی از ناتوانی ذاتی آدمی منتقل میکند که در عین سادگی، عمیق است. قلم جلال آل احمد، گفتن از نازایی را در کمال آرامش و بدون ایجاد هیجان کاذب و خودنمایی، به سمت و سویی اجتماعی و از طرفی درونی برده که تحسینبرانگیز است. اینکه ما جلال و سیمین را میشناسیم، وقت مطالعه حس شرمی بیش از حالت عادی در مخاطب میسازد و احساس میکنیم از شخصیترین مسائل زوجی باخبر شده که آنقدرها هم با آنها صمیمی نیستیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.