یادداشت dream.m
1404/4/22
محبوبم! خون در رگهایم در حال فاسد شدن است و نبضم نامنظم میزند. آغوشم خالی مانده و چشمم به راه است. همه چیز درباره تو را فقط حدس میزنم به جز بوی عطری که میزنی. در خوابهای آشفته ام به دنبال چیزی میگردم که نمیدانم چیست و از چیزهایی می گریزم که نمیبینم شان. تماشای مهتاب بی تابم میکند. شبها صدای شیهه اسبی را از دور دست میشنوم که سر به دیوار میکوبد. چیزی از تو در من جا مانده که ثمر نمی دهد. نگاهم کن. پای پنجره ام به پچپچه بیا. گناهم باش. ..... نمایشنامه مورد علاقه من در بین این سه تا، خانه برناردا بود. بنظرم کاملترین شکل بیان منظور لورکا توی این نمایشنامه دیده میشه. اما با عروسی خون بیشتر همذات پنداری کردم وحزن یرما در قلبم ته نشین شد. نمایشنامه ها با محوریت غلبه سنت و تقدیرگرایی فرهنگ سنتی اسپانیا نوشته شده بودن که در پس زمینه انتقادی به وضعیت سیاسی اسپانیا هم داشتند. چرمشیر یک بازنویسی قشنگ از یرما داره به اسم رقص مادیان، اون رو حتی از خود نمایشنامه اصلی دوستتر دارم. راستی امروز با سعید که حرف میزدیم درباره نمایشنامه ها، حس کردم چقدر همخوانی کردن و شنیدن صحبت های بقیه درباره یک کتاب، میتونه ذهن آدم رو باز کنه. هربار همخوانی میکنیم این حس قوی تر میشه و انگیزه بیشتری میگیرمبرای ادامه. درباره فیلم هم همینطوره. خیلی خوشحالم با آدم های پایه دوست شدم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.