یادداشت °•zari•°
1403/12/9
کتاب همونطور که از اسمش پیداست،در مورد زندگی پرفراز و نشیب توماس جونزه. قصه از اونجا شروع میشه که آقای آلورتی،ارباب بزرگ و مهربون و پولدار سامرست شایر(همیشه اسم منطقه یادم میره الانم نمیدونم درست نوشتم یا نه)، موقع خواب نوزادی تو تختش پیدا میکنه و بعد از تحقیقات میفهمه که اون نوزاد ،یک بچه نامشروعه و تصمیم میگیره اون رو به فرزند خواندگی قبول بکنه و اون نوزاد کسی نیست جز همون تام خودمون. و در این موقع تمام تاکید میکنم تمام عالم و آدم به آقای آلورتی میگفتند که اسم خودش رو با سرپرستی گرفتن این بچه خراب نکنه و ممکنه که مردم فکر کنن این بچه نامشروعِ خود آقای آلورتی هست و... اما این ارباب مهربون و بزرگوار حرف هیچ کدوم رو قبول نمیکنه و تصمیم میگیره که تام کوچولوی ما رو بزرگ کنه. کم کم قد کشیدن تام تا جوانی با داستان هایی که با دیگر اعضای خانواده آقای آلورتی و غیره رخ میده رو میخونیم و چقدر این فرزند بدبخته که تمام اطرافیان آقای آلورتی همشون از تام خوششون نمیاد و سعی و تلاش خودشون رو میکنند که تام رو از چشمهای آقای آلورتی بندازن حالا ادامه کتاب رو که البته من همینقدر هم خیلی خوب توضیحش ندادم رو به خودتون واگذار میکنم که برید بخونید امیدوارم خوشتون بیاد😗 اول از همه باید بگم این کتاب رو فقط کسایی که با کلاسیک میتونن ارتباط بگیرن بخونن و اینکه توی تایم آزاد شروعش کنید نه مثل من تو دی ماه و وسط امتحانهای ترم که یه سری اوقات واقعا نمیدونستم چیکار کنم تا به همخوانی برسم یعنی یه جوری بود که یه دونه تو کله خودم میزدم یه دونه تو کله کتاب یه دونه هم تو سر درسهای مدرسه. البته نویسنده هم به نظرم خیلی تو این مسیر تاثیر داره مثلاً تو خیلی ذوق و شوق داری که ادامه داستان رو بدونی و بفهمی که چه اتفاقاتی دیگهای میافته اما این وسط نویسنده چیکار میکنه؟ الان بهتون میگم 👀دو سه فصل در مورد فلسفه هنر نمیدونم انسانهای خوب، انسانهای بد، انسانهای گناهکار، عاقبت رفتارهای انسان و هر چیزی که ممکنه تو خلال داستان اتفاق بیفته ،نویسنده اون اتفاق رو چنگ میزنه و فلسفشو میگه البته خیلی هم شیرین بودن اینا ولی خب چون وسط داستان یک دفعه همچین اتفاقاتی میافتاد یکم اعصاب خوردکن بود. وای وای🤩 یه چیزی که من واقعاً دوست داشتم و نویسنده رو سر این موضوع تحسین میکنم اینکه خواننده رو همراه خودش میکرد در طول داستان مثلاً بخوام براتون مثال بزنم اینکه یه نکتهای میگفت وسط داستان و میگفتش که حالا بعدها بهتون توضیح میدم که چه اتفاقی افتاده یا اینکه آخر هر فصل یا کتاب (کتاب از چندین جلد تشکیل شده مجموع تمام اینها شده کل کتاب) میگفت که حالا ادامه سرنوشت تو فصل بعد ادامه خواهیم داد😂و.. یک مورد دیگهای که من دوست داشتم اینکه هر فصل کوتاه بود و اون موضوعی که بالاتر گفتم یعنی اینکه به همه چی شاخ و برگ می داد و فلان، رو جبران کرد حالا میرسیم به شخصیتها: از اونجایی که یک کتاب قطوره پس باید انتظار داشته باشیم که شخصیتهای درون داستان زیاد باشند اما نترسین چون که نویسنده یه جوری شخصیت سازی میکنه که تو واقعاً اواسط داستان هنگ نمیکنی و میتونی شخصیتها رو از هم متمایز بدی و یادت بیاد که این شخصیتی که الان داره در موردش حرف میزنه کی بوده و باورتون نمیشه اینو بگم که در طول داستان ممکن نیست تک تک شخصیتها رو حداقل یک بار لعن و نفرین نکنی حتی آقای آلورتی رو،حتی خود تام( البته به جز سوفیا خانم رو ،که نمیگم کیه ها ها ها😈 ولی خب به نظرم میتونین بفهمین چه کسیه🚶🏼♀️) ولی در کل با تمام سختیها و خوبیهایی که این کتاب داشت من دوستش داشتم و به نظرم یه کتابیه که کلاسیک خونهامون خیلی بهش توجه نکردن و نکردیم و یه جورایی گمنامه بین ماها و اگه بهش فرصت بدیم میتونه اتفاقهای خوبی رو برامون رقم بزنه ممنون که تا اینجا همراهم بودی و ریویو رو خوندی🤭
(0/1000)
°•zari•°
1403/12/10
0