یادداشت سید حسن عمادی

        نظریه‌ی محبوب: اختر چرخ ادب، پروین است💫

ستاره‌ای که خوش درخشید؛ امّا مجال و زمان تابیدنِ او کوتاه بود.
راستش تعبیر بالا از من نیست؛ از آ. ساعد باقری و آ. سهیل محمودیه. مگه میشه یه جمله مال دو نفر باشه؟ خب اگه اون دو نفر با هم مجموعه آثار پروین رو گشته باشن و با هم ازش گلچین کرده باشن و با هم برا کتاب مقدمه نوشته باشن، آره که میشه. و خب همین کار رو هم کرده‌ن.😊 در کتاب «تلخی ایّام؛ گزیدۀ شعر پروین اعتصامی»

از اونجایی که هم مقدمه، مقدمه‌ی خوبیه (نمای خوبی از جنبه‌های مختلف شعر پروین اعتصامی و زندگی و زمانه‌ش به نمایش گذاشته) و هم گزیده، گزیده‌ی خوبیه (برا نکاتی که در مقدمه گفته شده نمونه‌های کافی و وافی آورده)، در این یادداشت گزارشی از مقدمه رو ثبت می‌کنم.

✓ «دیوان او از چند جهت بایستۀ توجّه است: هم کمّیّت و هم کیفیّت؛ و نیز تأثیر در میان خواصّ و عنوان، زیرا که خواص، شعر او را پذیرا شده‌اند و عموم مخاطبان هم از لحظه‌های شاعرانه‌ای که پروین آفریده بهره‌ها برده‌اند.»

✓ فرموده‌اند: «زبان و عناصر تشکیل‌دهندۀ شعر پروین اعتصامی در سنّت دربار شعر گذشتۀ فارسی ریشه دارد.»
عرض می‌کنم: برای درک بهتر این نکته، ببینید که پروینِ قصه‌گویِ قطعات،
*در دست بانویی، به نخی گفت سوزنی/ کای هرزه‌گردِ بی‌سر و بی‌پا چه می‌کنی؟
چطور در قصاید لحن عوض می‌کنه،
*ای دل عبث مخور غم دنیا را/ فکرت مکن نیامده فردا را
به چه شیرینی غزل میگه،
*بی روی دوست، دوش شب ما سحر نداشت/ سوز و گداز شمع و من و دل اثر نداشت
و چه خوب مثنوی رو معنوی میگه (این یکی یه مثال خیلی شیرین داره که چون طولانیه در نظرات می‌نویسم)

✓ «این تأثیرپذیری فقط در قالب و شکل و زبان و عناصر تصویری نیست؛ بلکه حکمت و معرفت و معنویّتِ نهفته در سخنِ این سرهنگانِ ادب بود که در شعر و شخصیّت پروین اثری عمیق نهاد.»
این اثر اونقدر قویه که «غزل‌گونه‌های دیوان پروین فقط در شکل ظاهری به غزل می‌مانند» و به جای «شرح دلدادگی» توشون «حکمت و موعظه بازگو می‌شود.»
*بشنو ز من که ناخلف افتاد آن پسر/ کز جهل و عُجب، گوش به پند پدر نداشت (از غزلی که مطلعش رو بالاتر دیدیم)
پس بی‌جهت نیست که «شمار [غزل‌گونه‌های دیوان او] به بیست عدد هم نمی‌رسد.»

✓ البته در کنار این تأثیرپذیری و تقلید، پروین امضای خاص خودش رو هم داره. «پروین، حکمت و معرفت و اخلاق را که جان‌مایۀ شعر پیشینیان بود، با مفاهیم تربیتی روزگارِ خود و تمثیل‌های شاعرانه درآمیخت.» تا جایی که به تعبیر دکتر عبدالحسین زرین‌کوب «به دشواری می‌توان نشانه‌ای از اخذ و اقتباس را در کلام وی به دست آورد.»

✓ اما برسیم به جایی که "قلم دلبر"ش مال پروینه: قطعه و مثنوی.
«پروین اعتصامی در قطعه‌ها و مثنوی‌های خود شاعری روایتگر است.»
و کیه که ندونه شگرد روایتگری پروین، "فابل" (قصص حیوانات و اشیا) بوده که «در این "گونه" و "شکل" تقریباً سرآمدِ شاعران روزگار خود است».
«پروین توانسته با هوشمندی به "دنیای چیزها" گام بگذارد و از "زبان چیزها" سخن بگوید»: آینه و شانه، پایه و دیوار، گل و آب روان، نخ و سوزن و… در قطعات و کبوتر بچه و مادرش، بلبل و مور، کعبه و دل، نوگل و خار و… در مثنوی‌ها. «یکی از هنرهای ارزندۀ پروین همین است و نیز یکی از رمز و رازهای تأثیرگذاری‌اش.»

✓ هنر ارزنده‌ی دیگه‌ی پروین اعتصامی، تبحّرش در "تمثیل" و "ارسال المثل"ـه. به این معنا که بارها در شعرش برای جا انداختن مطلب، از مثال‌ها یا مثَل‌های متعدّد استفاده می‌کنه. (این مثل‌ها می‌تونه از گنجینه‌ی مثل‌های گذشتگان باشه یا به دست خود شاعر خلق بشه)
البته این فن، ظرافتی هم داره. اینکه مطلب اصلی لابلای پراکندگی مثال‌ها گم نشه. که نشده. برای نمونه ببینید شاعر در این بخش از مناظره‌ی پایه و دیوار چند مثال متنوع میاره:
*گرچه این کاخ را منم بنیاد/ سخن از خویش گفتنم عار است
1️⃣ بار هر رهنورد، یکسان نیست/ این سبکبار و آن گرانبار است
2️⃣ هر کسی را وظیفه و عملی است/ رشته‌ای پود و رشته‌ای تار است
3️⃣ وقت پرواز، بال و پر باید/ که نه این کارِ چنگ و منقار است
4️⃣ همه پروردگانِ آب و گِلَند/ هرچه در باغ، از گل و خار است
5️⃣ عافیت از طبیب، تنها نیست/ هم ز دارو، هم از پرستار است
6️⃣ هر کجا نقطه‌ایّ و دایره‌ای‌ست/ قصّه‌ای هم ز سِیرِ پرگار است

✓ و طبیعتاً از یک بانوی شاعر -اونم بانوی بانوان شاعر، یا به تعبیر علامه محمد قزوینی: ملکة النساء الشَواعِر- انتظار "شعر زنانه" میره.
اما باید دقت داشت که «"زن بودنِ" پروین در بیان احساساتِ تند زنانه نمایان نشده است، و عواطف زنانه و حسِ عمیقِ "زن - مادر" را می‌توان در نکته‌ها و موضوعات و مضمون‌های شعر او جست.» یا در داستان‌هایی مثل:
*دور اوفتاد کودک خُردی ز مادری
*دختری خُرد، به مهمانی رفت (که به خاطر لباس کهنه‌ش طرد میشه)
*آن نشنیدید که یک قطره اشک/ صبحدم از چشم یتیمی چکید
*در دست بانویی، به نخی گفت سوزنی
یا در اشعار پندآموزی مثل فرشته‌ی اُنس (در آن سرای که زن نیست، انس و شَفْقَت نیست):
…همیشه دختر امروز، مادر فرداست/ ز مادر است میسّر، بزرگی پسران
زن نکوی، نه بانوی خانه تنها بود/ طبیب بود و پرستار و شحنه و دربان…

ــــــــــ
عبارت‌های داخل «علامت نقل قول» از مقدمه‌ی کتاب نقل شده، بعضاً با کمی جابجایی کلمات.

این کتاب، شماره‌ی چهار از مجموعه‌ی «صد سال شعر فارسی» انتشارات امیر کبیرـه که بنا داشته در صد مجلّد به شعر شاعران صد سال اخیر بپردازه. (چاپ اول این شماره، سال ۱۳۸۹ بوده) نمی‌دونم چند مجلّد از این صد مجلّد تألیف و چاپ شده؟ ولی دو یا سه شماره‌ش رو دیده‌م که کارهای ارزشمند و قابل استفاده‌ای بوده.
      
17

3

(0/1000)

نظرات

دکتر باستانی پاریزی به داستان موسی و مادر او می‌پردازد:

فرعون دستور داد، نوزادانی که نُه ماه و نُه روز بعد از آن شب متولّد می‌شوند همه را در یک میدان جمع کنند، و مادران به احتمال جایزه چنین کردند:
آن زمان با طفلکان بیرون شدند/ شادمان تا خیمۀ شاه آمدند
پس همۀ بچّه‌ها را کشتند، امّا فقط یک تن این حرف را گوش نکرد:
جز زن عمران که موسی زاده بود/ دامن اندر چید زآن آشوب زود
فرعون کوتاه نیامد و به قول مولانا:
آن زنان قابله در خانه‌ها/ بهر جاسوسی فرستاد آن دَغا
غَمز کردندش که اینجا کودکی‌ست/ نامد او میدان که در وَهمِ شکی‌ست
اندر این کوچه یکی زیبازنی‌ست/ کودکی دارد ولیکن پُر فنی‌ست
2

0

ماموران راه افتادند. خداوند فرمود که مادر موسی، طفل را در تنور آتش بیندازد:
امر آمد سوی زن از دادگر/ که از اصلِ آن خلیل است این پسر
در تنور انداز موسی را تو زود/ تا نگه داریمش از هر نار و دود
چون عَوانان آمدند، آن طفل را/ در تنور انداخت از امر خدا
زن به وحی انداخت او را در شرر/ بر تن موسی نکرد آتش اثر
پس عوانان خانه را گشتند زود/ هیچ طفلی اندر آن خانه نبود
پس عوانان بی مراد آن سو شدند/ باز، غمّازان از آن واقف بُدند
با عوانان ماجرا برداشتند/ پیش فرعون از برای دانگِ چند
بازگشتند آن عوانان جملگان/ تا بجویند آن پسر را آن زمان
باز وحی آمد که در آبش فکن/ روی در امید دار و مو مَکَن
درفکن در نیلش و کن اعتمید/ من تو را با او رسانم روسفید
مادر موسی چو موسی را به نیل/ درفکند از گفتۀ ربّ جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه/ گفت کای فرزندِ خُرد بی‌گناه
گر فراموشت کند لطف خدا/ چون رهی زین کشتی بی‌ناخدا؟... 

0

دکتر باستانی پاریزی در کنار «روسفید» که قبل از این سه بیت آخر آمده، ستاره‌ای نهاده و سپس در پاورقی متن خود چنین افزوده است:

نمی دانم متوجه شدید که این چند بیت آخر (یعنی بعد از کلمۀ روسفید) متعلّق به مولانا نیست و از پروین اعتصامی است؟ مولانا داستان به آب افکندنِ موسی را همانجا ختم می‌کند و پروین اعتصامی، هشتصد سال بعد، این تابلو را آن قدر زنده نقّاشی می‌کند که اگر مولوی از خاک بر می‌خاست، دستش را می‌بوسید و از او اجازه می‌گرفت که بقیّۀ شعر را در مثنوی خود بگنجاند.
بنده عقیده دارم که پروین در اینجا مُلْهَم به رأی غیبی بوده است. من مخصوصاً در متن، شعرهای مولانا را از پروین جدا نکردم تا خودتان متوجّه شوید که چقدر شعر پروین با شعر مولانا «گوش به گوش» و «عنان بر عنان» می‌رود.  
 @emadiseyyed 

0