یادداشت Sahar Chambary
7 روز پیش
چخوف در «زندگی من» سفری درونی رو روایت میکنه؛ سفری از نظم ساختگی جامعه به صداقتِ زیستن. راویِ داستان، مردی از طبقهی متوسطه که تصمیم میگیره برخلاف جریان همیشگی جامعه، کارگری و سادهزیستی رو انتخاب کنه. انتخابی که در ظاهر سقوطه، اما در واقع نوعی آزادیه؛ نوعی بازگشت به معنا. در این مسیر، چخوف با نگاهی بیرحمانه اما انسانی، تضاد میان آرمانگرایی و واقعیت رو نشون میده — آدمهایی که میخوان درست زندگی کنن، اما درگیر فشارهای اجتماع، خانواده و خودفریبی میشن. درونمایهی اصلی کتاب به نظرم اینه: > زندگیِ واقعی، در سادگی و صداقت نهفتهست، نه در جاهطلبی یا مقام. از نگاه چخوف، قهرمان واقعی کسیه که با وجدانش سازگار زندگی میکنه، حتی اگه بهای سنگینی بده. و در نهایت، کتاب یه جور بازتاب دردناک از تنهایی انسان درستکار در دنیایی پر از ریاه. اگر بخوام خلاصهاش کنم: «زندگی من» یادمون میده که معنا، همیشه در مسیرهای پذیرفتهشده اجتماعی پیدا نمیشه — گاهی باید برخلاف جهت رودخانه شنا کرد، تا خودت رو پیدا کنی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.