یادداشت پاکنیا
1404/1/30
✓بچههای خاص خانه خانم پریگرین اثر: رنسام ریگز جیکوپ پسری نوجوان است که از کودکی با قصههای عجیب و غریب پدر عجیبش بزرگ شده است. قصههایی از بچههای عجیب که پدربزرگ مدتی در کنار آنها زندگی کرده. جیکوبِ عاشق قصههای پدربزرگ، با قد کشیدن و بزرگ شدن از آنها فاصله میگیرد و دیگر آنگونه که زمانی باورشان داشت، باور نمیکند. تا اینکه با مرگ عجیب پدربزرگ (کشته شدن توسط هیولایی که فقط جیکوب آن را دیده) جیکوب به هم میریزد طوری که کارش به روانشناس میکشد. اما داستان جیکوب با تصمیم او برای یافتن جایی که پدربزرگ در آخرین لحظات عمر در آغوش جیکوب از او میخواهد خود را به آنجا برساند تا از شر هیولاها در امان بماند شروع میشود. جیکوب عازم سفری میشود که در آن پدربزرگ، دوستانش، دنیا و در نهایت خود را بهتر میشناسد. اما مسئله این است.«این شناخت.» ما همراه جیکوب میفهمیم در دنیا دو گروه وجود دارد. انسان معمولی و انسان خاص. انسانهای معمولی، معمولی معمولی هستند و خواص صاحب قدرتهای عجیب. توانا، آگاه به مناسباتی از دنیا که معمولیها هیچ خبر ندارند و قدرت درکش را هم ندارند. خواص زمان و مکان را در اختیار گرفتهاند و دشمنان بسیار از معمولیها و موجودات فرازمینی دارند و برای رهایی به دنبال سرزمینی امن برای خود هستند. سرزمینی در موازات این جهان. نمیدانم این شما را یاد چه میاندازد؟ بخصوص اگر بدانید پدربزرگ از بچههایی است که در زمان جنگ جهانی دوم، همه خانواده خود را که در لهستان ساکن بوده از دست داده و از دست آلمانیها که به نوعی جزوی از لشکر هیولاها هستند به جزیرهای کوچک در انگلستان رفته تا در یتیمخانهای که بعدا میفهمیم جایگاه بچههای خاص بوده زندگی کند و... چقدر مفاهیم مورد نظر نویسنده هنرمندانه در قالب داستان گنجانده شده بود، بدون اینکه ملالی در پی داشته باشد و چقدر افسوس خوردم برای جای خالی چنین کارهایی برای نوجوانان خودمان.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.