یادداشت محمدتقی ریاحی

        رمان خیلی خوبی بود و متن‌ش هم تا حدودی روان بود. داستان پردازی خوبی داشت اما خب در مورد شخصیت های فرعی آنچنان که باید شخصیت پردازی نشده بود و جای کار داشت. اما خب بازم میگم که داستان خوب و تاثیرگذاری داشت و مخاطب رو در خود غرق میکرد و من خودم در طول یک روز و نیم مطالعه کتاب رو تموم کردم و در داستان کتاب غرق شدم. خیلی خوب به محوریت حضرت معصومه و امام رضا پرداخته شده بود و با اینکه این دو شخصیت بزرگوار در داستان حضور فیزیکی نداشتند و فقط یاد و نامشان جریان داشت، اما مخاطب احساس میکنه که در بند بند داستان حضور پررنگ تری تا خود سیندخت دارند. احساس بسیار خوبی از خواندن کتاب بهم دست داد و بعضی وقتا اشک توی چشمام جمع میشد. خانم زارع عشق رو به خوبی بیان کردند اما خب بنظرم باید داستان کمی کاملتر و طولانی تر بود تا تکلیف خیلی از چیزها بهتر روشن بشه مثل اینکه چطوری یکدفعه سیندخت از آیین مزدیسنا به آیین اسلام گروید و چطور اونکه با عرب جماعت دشمن بود، با خدیجه انقدر راحت انس گرفت و وقتی تا لحظاتی پیش دشمن حضرت معصومه و امام رضا بود، یکدفعه عاشق ایشون شد و حتی بانو صداشون میزد. پس باید بیشتر به این نکته رسیدگی میشد. اما در کل عالی بود. پیشنهاد میکنم که کتاب های ”رؤیای نیمه شب“ که مرتبط با همین موضوع هست را بخوانید، و همچنین کتاب ”بگذار اسبت بتازد“ اثر دیگری از این نویسنده که به واقعه کربلا و حر بن یزید ریاحی میپردازد و خیلی از این کتاب جذابتره.
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.