یادداشت محمد مهدی جهانگیری
1403/4/8
اگر فلاسفه می توانند از بیخ، اصل معرفت را مورد سوال قرار دهند، پس کتابخوان ها هم می توانند راجع به «خواندن» بخوانند. این کتاب را اول صوتی گوش دادم و بعد آنقدر جالب بود که قانعم کرد مکتوبش را بخرم و حتی یکی هم هدیه بدهم.(در صورتی عمق ماجرا را متوجه می شوید که بدانید من شدیدا آدم هدیهنده ای هستم و باید خیلی اتفاقات خاصی بیفتد که هدیه بدهم.) این کتاب از آنهایی است که خواندن را نه بعنوان امری تکنیکال و ملزوم به لوازم ذهنی خاص، بلکه خواندن را نزدیک به زیستن معرفی می کند یعنی خواندن همانقدر قابل انجام است که مثلا چای نوشیدن. ترویج چنین ایده ای برای فضای ذهنی امروز ما، چه کتابخوان ها و چه کتابنخوان ها بشیار ضروری است. از یک سو، کتابخوان ها را قانع می کند که کار شاقی نکرده اند و از سوی دیگر کتابنخوان ها را دعوت می کند که «باور کنید یک لقمه کتاب است و دور هم می زنیم و تعارف ندارد». و خلاصه فاصله ای که میان لحظۀ زیستن و لحظه خواندن در افراد وجود دارد از بین می رود و خواندن، ممکن می شود، همین! من، بیشتر از اینکه طرفدار آثاری مثل «چگونه کتاب بخوانیم» ، که خواندن را مهندسی می کنند، باشم، به اینها علاقه مندم، نهایتا برای ترویج خواندن هم اینها هستند که ذهن های بیحوصله و نافرمان را به خواندن نزدیک می کنند. همین!
(0/1000)
نظرات
1403/8/15
امروز بعد از ظهر هوا خیلی خوب و خنک بود. به سرم زد برم تو پارک ادامه کتابم را بخونم که تجربه ی خیلی خوبی بود و با توجه و تمرکز بالا حدود چهل صفحه خوندم. هر جایی می شه کتاب خوند. مثلا رو چمن دانشگاه، تو مترو، کافه و هر جای دیگه ای. پیش خودم فکر کردم اگه اینجوری کتاب خوندن مد بشه و مردم کم کم کتاب بخونن مثل بستنی خوردن یه کار خیلی عادی و روزمره می شه.
1
1
محمد مهدی جهانگیری
1403/8/20
1