یادداشت مریم علویان

مادرم زاغچه
        یک داستان خوب درباره‌ی یک موقعیت خاص.
《مادرم زاغچه》داستان دختری است که مادرش خودکشی کرده و مواجهه با این مساله، در اولین پاراگراف داستان، بی‌رحمانه اتفاق می‌افتد. مادر شباهنگ گذشته‌ای سخت داشته و افسرده بوده، او روزها و ماه ها در تاریکی دست و پا زده و تصمیم گرفته دیگر زندگی نکند. حالا شباهنگ تنهاست و پدرش، صفورا دختر همسایه، پسر آسانسوری و مشاورش آرمیتی، ننه‌باجی و ملی، آقای سرهنگ و مادرش و هیچ‌کس دیگری حتی زاغچه و آن پر جادویی نمی‌توانند تنهایی‌اش را پر کنند.
موقعیت خودکشی والد برای یک نوجوان موقعیت حساسی است و فرزانه رحمانی عزیز، خیلی خوب از عهده‌ی ساختنش در داستان برآمده‌است.
      
254

20

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.