یادداشت خانومشکلات!
1403/6/9
اشکمهر از اون دسته رمان های زیر خاکی بود که از بین کتابای قدیمی مامانم واسه زمانی که من بعد خوندنش تازه میخواستم دنیا بیام پیدا کردم و خببب فهمیدم اصلاا رمان های اون موقع رو دوست ندارم . حالا شایدم اون سبک کتابایی که مامانم اون موقع میخونده و من خوندم و الان دارم بابتشون حرص میخورممم داستان اشکمهر و حدیث اصلاا مورد علاقم نبود هی تا میومدم به خوب شدن روند داستان امیدوار بشم هی یه نویسنده یه کاری میکرد قشنگ بخوام جیغ بکشم کاش لاقل یه ذره به جنبه روانشناسیش میپرداخت بعضی چیزاش خدایی خیلی مسخره بود و من میخواستم کله شخصیته ها رو بالا بیارم بعضی جاهاش اگه احساساتی هستین و دنبال یه رمان غمگین و دراماطور با پایان خیلی ناخوشایند میخواین این رمانو برین بخونین با همه اون اعصاب خوردی و رو مخی یه چیزایی هم بهم فهموند مث اینکه باید یاد بگیریم چطور درست عاشق باشیم و عاشقی کنیم ، چون عشق لازمه زندگیه و بد عاشقی کردن نابود کننده زندگی. . . شخصیت مورد علاقم که خیلی هم توی کتاب کمرنگ بود اشکبوس بود و متاسفانه نصفه نیمه منو یاد خودم مینداخت و این خیلی دردناک بود👨🏿🦯. *اغلب نظراتم رو درمورد کتابا کسی نمیخونه اما عجیب دلم میخواد بیا بنویسم همینطور که بعدش خودم با شخصیت ها صحبت میکنم تو ذهنم و داستان رو پیش خودم خیلی مفصل تر تفسیر و تحلیل 🫡
(0/1000)
نظرات
1403/12/11
وااااای منم یه کتاب از کتابای مامانم برداشتم خوندم(تنها کتاب مامانم) دقیقا همین چیزایی که گفتی توش بود😂😂 بدبختی فلاکت پایان بد شخصیت محبوب کمرنگ
1
2
خانومشکلات!
1403/12/11
1