یادداشت سیده زینب موسوی

                این کتاب ماجرای یه سید روحانیه که با همسرش میره یه روستا برای تبلیغ و تو راه گیر اشرار می‌افته. سید حمید رو جدا می‌کنن و می‌برن، بدون اینکه بدونه سر همسرش چی اومده... 

در چنین شرایطی سید حمید دائم بین لحظات گذشته و حال سیر می‌کنه و حرفای استاد اخلاقش، سید موسی، به یادش میاد. یادش میاد که چقدر به خودش مطمئن بوده و چطور برای مردم روی منبر از خدا و اهل بیت، و از صبر و توکل می‌گفته... 
ولی نکته اینجاست که حالا در درون خودش اثری از این دانسته‌ها نمی‌بینه...
 
موضوع کتاب برام خیلی جالب بود و از همون اول اینقدر کشش داشت که دوست داشته باشم ادامه بدم. یادم نمیاد جایی از کتاب حوصله‌م سر رفته باشه و مثل بعضی از موارد که برام پیش میاد به اجبار خودمو بکشونم که کتابو تموم کنم! 

به نظرم تو این کتاب درونیات آدمی که خودشو مؤمن و باخدا می‌دونه در کسوت یه سید روحانی بسیار خوب و جالب تصویر شده بود. کاملا می‌تونستم خودمو جای شخصیت اصلی بذارم و درگیر‌ی‌های درونیش رو با دل و ذهن خودم درک کنم. داستان کتاب به زیبایی اینو نشون می‌داد که اعتقاد داشتن به یه چیزی وقتی اوضاع خوب و بر وفق مراده خیلی فرق داره با معتقد بودن به همون چیز و عمل کردن بهش در حالت ترس و موقعیت‌های خطرناک. وقتی می‌گیم به خدا توکل می‌کنیم و ذکر خدا آرامش دل‌هاست، آیا اونجایی که تو یه موقعیت خطرناک گیر کردیم واقعا اعتمادمون به خداست؟ واقعا با ذکرش دلمون آروم میشه؟‌ در واقع خیلی از این اعتقادات ما وقتی به بوتهٔ آزمایش گذاشته میشه چیزی ازش باقی نمی‌مونه، چون هنوز توی دلمون رسوخ نکرده و صرفا ورد زبونمونه.

من اصلا نمی‌تونستم پیش‌بینی کنم که ته قضیه به کجا می‌خواد ختم بشه و همین البته یکی از عوامل مهمی بود که به ادامه دادن تشویقم می‌کرد. ولی در مجموع، نقطهٔ پررنگ کتاب بیشتر از طرح داستان و سرنوشت شخصیت‌ها، همین درگیری‌های درونی بود. به پایان کتاب و مخصوصا یکی دو تا از تصمیماتی که این سید آخر کار گرفت نقدهایی دارم و حداقل به نظرم لازم بود بیشتر باز بشه.

یه مقدار هم البته نیروهای پلیس و دستگاه قضایی جالب نشون داده نشده بودن. البته می‌دونم که هدف این بود که بگه این دزدا و قاچاقچی‌ها هم آدمن و ما حق نداریم خودمون رو ازشون برتر بدونیم ولی دیگه حالا اینطورم نیست که اینا کلا خوب باشن و پلیسا بد و باید اینطوری باشه که این دوستان راست راست بچرخن و کسی کاری بهشون نداشته باشه!

من نسخهٔ صوتی کتاب رو با صدای آقای وحید آقاپور با سرعت ۱/۵ گوش دادم و از اجرای ایشون خیلی راضی‌ام. نسخهٔ متنی کتاب هم تو طاقچهٔ بی‌نهایت هست.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.