یادداشت فاطمه رفعت
1402/6/19
دیشب بعد از تمام کردن 1984 دنبال یک کتاب میگشتم که بشورد ببرد هر چه خوانده بودم. آشون را برداشتم که نگاهی بیندازم. صفحه اول را که خواندم برایم کتاب های بوبن تداعی شد. همانقدر ملموس و رویای. ادامه دادم و یک ساعت بعد کتاب تمام شد. به نظرم قوق العاده بود. و کتاب را اینجا ثبت کردم خواندن این کتاب را بگذارید برای وقتی که میخواهید کمی از روزمره و زندگی فاصله بگیرید. 9.5/10 خلاصه کتاب: کتاب درباره دختری به نام خزان دخت بود که طی اتفاقی به کلیسایی میرد و با رازمیک جوان ارمنی آشنا میشود. رازمیک دنیای عجیبی دارد و جوان عجیبیست. اکثر اتفاقات در خیابان انقلاب و لابه لای کافه های آنجا اتفاق میفتد. البته نمیدانم اتفاق میفتد یا فقط یک رویاست.]
(0/1000)
فاطمه رفعت
1402/6/27
0