یادداشت ریحانه نوری
3 روز پیش
اسمش کور سرخی است روایت هایی از جان و جنگ همان صفحه اول را که باز کردم بلند گفتم چه قشنگ. دوستم گفت چی چه قشنگ؟ گفتم: «نوشته مرا با سنگ پیمانی است با هم طاقتی» او هم تایید کرد. نویسنده خیلی خوب همراهت میکند و با خودش میبردت در دنیای خودش یعنی دنیای جان و جنگ. من آن لحظه که دندان های پدرش دست او را میفشرد واقعا دردم گرفت و بلند آه کشیدم. ماجرای عقرب های خارجی که نمیفهمیم و خودمان را جایش نیش میزنیم. داغ پسرعمو و رویای از آستین بیرون زده خیلی به جان مینشست. داستان خاله انار و زبانی که برای حق گویی، برای تربیت و خیلی چیزهای دیگر بریده شد. نویسنده خیلی خوب بلد است تو را همراه کند هر چند اگر درد او درد تو نباشد باز هم میفهمی اش. کورسرخی به کسانی برمیگردد که خون های ریخته شده و ظلم های کرده را نمیبینند و چشم هاشان از این همه خون کور شده. پ. ن: این یادداشت را سه سال پیش نوشتم و کتاب را از دوستم امانت گرفته بودم. اما آنقدر دوستش داشتم که باز برای خودم خریدم و بار دیگر اگر خواندم شاید یادداشت جدیدتری برایش نوشتم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.