یادداشت مهدیه

مهدیه

مهدیه

1404/5/12

        چند روزی می‌شود که همراه گیله مرد شکستنی و عسل بانوی آذری، در ساوالان دنبال عسل ناب می‌گردم. گیله مرد لفظ قلم حرف می‌زند و من هم همراه با آقای آذری می‌گویم عجب ناکسی هستی تو گیله مرد! 
آنها سیب زمینی های پوست سوخته‌ی داغِ داغ را از زیر خاکستر بیرون می‌کشند و من را می‌فرستند دنبال نمک و گلپر. در زیر پله بساط کتاب‌فروشی راه می‌اندازند من هم روز و شب نگاهشان می‌کنم. با گیله مرد و عسل بانو دنبال جای عشق در زندگی می‌گردم و همان‌دم هم پیدایش می‌کنم. در بین یکشنبه ها و دیگر روز ها!
یک عاشقانه آرام را به زحمت توانستم تمام کنم. قلم آقا نادر زیباست اما کاش داستان بیشتری داشت. با این حال مملو است از سخنانی که خواندنش خالی از لطف نیست. نادر عشق را خوب می‌فهمید و خوب هم می‌نوشت و دهان این یاوه‌گویانِ بی ثمر را که عشق واقعی را در نرسیدن می‌دانند، می‌بست.
عاشق«شدن» مسئله ای نیست، عاشق«ماندن» مسئله‌ی ماست. بقای عشق نه بروز عشق.
نگاه کن! بعد از این همه سال
من هنوز بسیار جوان‌تر از آنم که عاشق نباشم
و بچه‌تر از آنکه اسباب بازی نخواهم.
دلم لک زده برای یک ماشین کوکی خوب
واقعا خوب
که با یک سراندن
تا آن سر دنیا برود
تا برف‌ترین برف
بالاترین بالا
آسمان‌ترین آسمان
۱۲ تیر ۱۴۰۴
      
637

48

(0/1000)

نظرات

فاطمه

فاطمه

1404/5/12

نادر ابراهیمی و نباید مثل یه کتاب داستان خوند
باید مثل یک کتاب شعر خوندش
هر ازگاهی چند صفحشو ورق زد و لذت برد 

2

ببینم کی قسمت میشه این کتابو بخونم...

1