یادداشت سیده زهرا رضایی
1403/6/17
واژههای مونت گومری زندهست. کتابهاش مثل یه دریچهی چوبی، وسط کلبههای روی تپههای جزیره پرنس ادوارده. با هر بار ورق زدنشون، فقط سرتو از پنجره نمیبری بیرون تا ببینی، بلکه یهو میبینی یکی از اهالی روستایی. یه دامن چین چینی و یه پیش بند تور توری به تن داری. پا برهنه روی سبزهها راه میری. صدای پرندهها و بوی شبدرهای مراتع دانلد بزرگ رو به جون میخری. خروش یکنواخت و آهستهی موجهای دریا گوشت رو قلقلک میده. تو فقط بیننده نیستی، تو با کتابهاش یه زندگی رو مرور میکنی. یادمه قبلترها یکی بهم گفت فقط با کتاب خوندنه که میتونیم چند بار زندگی کنیم و واقعا از ته دلم امروز میخوام تصدیق کنم این حرفش رو. "فانوس تپه" روایت زندگی جین استوراتِ. یه دختر دوازده ساله که پیش مامان و مادربزرگ کندی سختگیرش تو پلاک شصت خیابون نشاط زندگی میکنه. خیابونی که بر خلاف اسمش هیچ نشاطی توش وجود نداره. اون فکر میکرده که پدرش مرده ولی بعدها میفهمه که زندهس. اون میفهمه پدر و مادرش از هم جدا شدن. البته که طلاق تو اون زمون به شدت قبیح بوده(کاش اینجا هم قبحش هیچ وقت نمیریخت، این رو آمار نگران کننده طلاق تایید میکنه) اونها جدا از هم زندگی میکردند و امیلی با درخواست پدرش قرار شد که به جزیره پرنس ادوارد بره. با این سفر زندگی امیلی واقعا تغییر میکنه. منم خوشحالم که از این قسمتِ کتاب، وارد جزیره شدند. جزیره یعنی؛ عبارتهای شگفت انگیز و حال دل خوب کن مونت گومری.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.