یادداشت دانشآموز
1403/10/18
فصلهای این کتاب به صورت یکی در میان توسط جولیا و بابای شبش روایت میشود. جولیا دختریست که مادرش در نوبت شب کارخانه کار میکند و مجبور است دخترش را در خانه تنها بگذارد به همین خاطر در روزنامه آگهی میدهد و فردی را برای اینکه فقط در خانه بخوابد تا فرزندش تنها نباشد، استخدام میکند. اسم جولیا را بابای شب برایش انتخاب کرده یعنی تا آخر ما نمیدانیم اسم شخصیت اصلی واقعا چیست. مادر جولیا اصلا در داستان حضور ندارد فقط در همین حد که میفرمان شب باید به موقع بخوابد تا صبح بتواند به موقع به مدرسهاش برود، و اما پدرش ... با اینکه داستان به شدت لطیف و پر از حس و خیال است(من واقعا نفهمیدم بابای شب جولیا واقعیست یا تخیلی) چنگ به دل آدم میزند. بچههای معصوم و بیگناهی که از داشتن پدر و توجه، محبت و حمایتش محرومند. حسّ رهاشدگی، تنهایی و بیپناهی در نبود یک محیطِ امنِ خانوادگی، میتواند برای کودکان چقدر غمناک و جبرانناپذیر باشد چیزی که برای ما تقریبا غیر قابل لمس است. ما که میگویم یعنی جوامعی که هنوز در آن خانواده حرمت دارد، حیا و حجابی بین زن و مرد وجود دارد، روابط انسانی و متعالی رنگ روابط حیوانی و جنسی به خود نگرفته. کتاب را حدود یک ماه پیش خواندم اما چند روز پیش به آماری برخوردم که باعث شد این یادداشت را بنویسم: در فرانسه شصت و خردهای درصد و در ایران دوازده درصد از زنان سرپرست خانوار هستند که البته درصد قابل توجهی از این دوازده درصد مربوط به بیماری و حادثه است که طبیعیست درصدی به علت جدایی و درصد خیلی کمی متعلق به روابط خارج از شرع . کاش عاقبت کسانی که از این راه رفتند را ببینیم و از آن حذر کنیم
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.