یادداشت هانیه بیضایی

        این کتاب برای من خیلی متفاوت بود و تفاوتش اولین نکته ای بود که برام خودنمایی میکرد زنده کردن داستان افرادی که خودشون رو آدمای معمولی میدونن و به حاشیه قضایا کشیده شدن ؛کار ارزشمندیه که شیوا خادمی انجام داده. نثرش برام مثل نقاشی بود؛ انگاری که داشت جلوم اینارو می کشید، درختای نارنج بهشهر ، اون شهر کوچک سبز که کوچه هاش راهی به دریا دارن برام به خوبی تصویر می شد، آدمای که شکوهی از سر سادگی دارن و توی خونه هاشون همیشه بوی برنج شمالی و ماهی تازه صید شده میاد، حیاطای نقلی و گاها بزرگ با درختان انجیر پیر .

نویسنده توی این کتاب در تکاپوی احیای یک مکان متروکه در شهر بهشهر هست که روزی اگر در مورد تعلقات آدم ها ، خاطره هاشون، خوشی ها یا ناخوشی شون می پرسیدی قطعا برات از کارخونه میگفتن و چه کار بزرگی! انگار که کسی ناجی خاطرات خاک خورده دیگران باشه، گویی غریبه ای برای تو آلبومی از عکس های خانوادگی به ارمغان بیاره.

نویسنده داستان های آدم ها رو حفظ کرده نگه داشته و بهشون ارج نهاده و چه کاری بزرگ تر از این که تاریخ رو از زبان کارگرا و آدمای بی صدا بنگاری!
سر زدن به تک تک اون خونه ها ، پرسیدن از گذشته ی سخت یا شادشون به نظرم ارج نهادن به نفس آدمی ست.

 اینجا از کارگرا می شنویم، از مازندرانی که با این کارخونه آباد شد. از جایی می شنویم که کارگرای به خاطر کار با دستگاه های سخت فوت شدن ، از کارگرای که عاشق شدن و بچه دار شدن همونجا ، جایی که برای بعضی ها نقطه ی آغاز زندگی شد و جایی که کمر بعضیا شکشت و جایی که زندگی بعضی ها نجات پیدا کرد. این کتاب روای تمام این قصه هاست.
      
181

12

(0/1000)

نظرات

واقعا کتاب خیلی خوبه، این کتاب روایت یه امری مهمتر از خود کارخونه چیت سازیه، روایت یه رویه غلط توی کشوره بود توی یه دوره‌ای که باعث نابودی تعداد زیادی از کارخانه‌های مشابه شد؛ حالا باید فقط حسرتشون رو بخوریم ...

واقعا اینکه خانم خادمی عکاس هم بودن سبب جذابیت بیشتر کتاب شده واقعا عکس های قشنگی داره 

0