یادداشت °•zari•°
1402/4/25
داستان در مورد زن و شوهری به نام آدام و آملیا هست که در آخر هفته به اسکاتلند و یک کلیسا میرند تا آخر هفته خودشونو اونجا سپری کنن. و در واقع رابطه ای که میونشون خراب شده بود رو،راست و ریست کنند. زن و مرد هر دو رازهایی مگو دارند که هرکدوم از کارکترا رو مخوف تر می کنه. اما تو اون کلیسا اتفاق های عجیبی میافته و..... ۱۵۰،۱۰۰صفحه ی اول چیز زیادی برای گفتن نداشت و من رو گیج میکرد ولی تقریبا ۱۰۰صفحه ی آخر نقطه ی اوج کتابه.گره ها بلاخره باز میشن و ما از گذشته ی هر کارکتر میفهمیم و همینطور دلیل اتفاق ها
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.