یادداشت عینکی.
1404/7/20 - 15:59

«دختر مهتاب» مثل بازیای هست پر ارور ۴۰۴، اما باز هم به قدری خوشگل موشگل که باهاش کِیفت کوک بشه!
فضای داستان واقعا آسیاییطور بود و تخیل و اکلیل توش موج مکزیکی میزد همچنین اسم کاخ و ماخ هاش اینقدر بامزه بودن که به عنوان اسم بچهی ایندم در نظر گرفتمش.
البته گاهی اوقات هم بخاطر توصیفات خیلی کم یا خیلی زیاد واقعا گیج و پیج میشدم و با خودم میگفتم که "اینجا کجاست؟ من کجام؟ اصلا کی به اینجا رسیدیم؟"
به شخصیت ها و شخصیت پردازیها خیلی توجه نشده بود اما قابل فهم بود و صد البته که هنوز حتی اسم کل شخصیت هارو یاد نگرفتم.
و اما برسیم به خود داستان، داستان واقعا جالب بود مخصوصاً ۱۰۰ صفحهی آخر که مثل سونیک خوندمش! بقیهی داستان هم پر ماجرا بود ولی خوندن اونها بسی بیشتر زمان برد.
داستان کلی سوتی هم داشت، مثلا اینکه شاهزاده مملکت کلا یدونه خدمتکار داره، زرشک! عامو اون شاهزادهست نه بقال سر کوچه، یعنی دو سه تا نگهبان هم گردنش نگرفتن؟ و کلی ارور ۴۰۴ دیگه که اگه کتاب رو بخونید متوجه میشدید.
خلاصه که.. با وجود همهی اینها، صد صفحه آخر تاییدیه من رو گرفت و من یهروزی جلد دومش رو میگیرم. نه فورا ولی حتماً!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.
