یادداشت Fatima
1403/8/29
3.2
7
اول که خوندمش به نظرم داستان نامفهوم و بی معنی ای اومد . ولی دیدگاه های مختلف تو طاقچه جالب بود : ۱- بی توجهی و بی احساس بودن مرد خانواده ، زن رو دلسرد کرده بود ، جوری که با دیدن توجه و محبت از کس دیگه ای احساس باارزش بودن بهش دست بده ... ۲_باید دید مثبتی به این داستان داشت چون شخصیت زن زیادی احساساتی بود و مرد بی تفاوت ؛ و نمیشه به هیچکدوم خرده گرفت ، زندگی همینه! ۳_این داستان ، زندگی انسان های امروزه ؛ در حالی که با هم زندگی می کنن و کنار هم هستن ولی احساس تنهایی و درک نشدن بهشون دست میده و ترجیح میدن تنهایی خودشونو با نگهداری از حیوانات پر کنن... جدای از اینا و کمی بی ربط به مفهوم داستان ، یاد گربه ای که میاد تو حیاطمون افتادم ! اونم به حدی از آب و بارون و حتی زمین خیس بدش میاد که حتی بعد از تموم شدن بارون هم با اکراه پاشو رو زمین میذاره و راه میره !
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.