یادداشت
1403/7/21
به نظرم گابریل گارسیا مارکز استاد آفرینش جزئیاته . به زیبایی عواطف و احساس شخصیت ها را بیان می کنه . هر بار از دید یک نفر به طرح ریزی داستان می پردازه ، جوری که نمیشه هر شخصیت را صفر و صد یا سیاه و سفید در نظر گرفت . گاهی بهشون حق می دهی و گاهی متنفر میشی ولی در نهایت آن ها را با خصوصیاتشون می پذیری . اما در مورد این داستان ، بر خلاف اینکه نویسنده ای آقا دارد ولی به خوبی احساس یک زن را به تصویر کشیده اینکه در سیر عشق زن ها چی می خواهند ، چه چیزی براشون عشق معنی پیدا میکنه ، جایی میانه کتاب این چند خط را نوشتم : 《این صفحات به طرز دردناکی تظاهر به خوشبختی در عین بدبختیه . اینکه تو یه باتلاق اسیری ولی ادامه اش میدی ، فضا قابل تحمل نیست ولی طی اش می کنی . با سکوت اعتراضت را نشان میدی . از بیرون خوشبخت عالمی ، از درون ویرانی . وقتی رابطه ای به مرحله ی سکوت برسه ، دیر یا زود مرگش می رسه . وقتی هنوز سِر نشدی و بحث و دعوا و جدل داری یعنی برای هم مهمید ، برای درست شدن مسائل تلاش می کنید . اما امان از سکوت و طی کردن مسیر تنهایی هر کدوم از طرفین . به نظرم این حالت خود مرگه ، زندانی شدن تو زندان خوده ، وحشتناکه . وقتی دو دو تا بشه دلیل شروع رابطه تهش بی میلیه . چیزی که تو این حالت عشق تعریفش کرده به نظرم عادتی از روی اجبارِ تحملِ شرایطه . کاش کسی تو این مرحله مستاصل نمونه و یه حرکتی بزنه یا درستش کنه یا رهاش کنه . 》 شاید همین نظرم در نیمه های کتاب گویای نقش نویسنده در پختگی داستان باشه . به قدری ناراحت وضعیت شخصیت زن داستان بودم که اینجور نوشتم البته پر بیراه هم نبوده انگار حرفم را شنیدند و رابطه را نجات دادند . اما چند تا نکته هم برایم جالب بود -مجموع تصمیم ها یک مسیری را برامون شکل میده که شاید تقدیر بنامیم . اینکه در هر لحظه مطمئن باشیم بهترین تصمیم را گرفتیم به نظرم خیلی خوبه یا اینکه حداقل چون خودمون انتخابش کردیم سفت و سخت پای آن می ایستیم و حتی گاهی تحملش می کنیم . -در جایی از کتاب میگه که لزوما سعادت زندگی زناشویی به خوشبختی نیست به دوام آن رابطه است برایم قابل تامل بود و در نهایت این جمله ی کلیدی که 💫عاقبت به این نتیجه رسید که این زندگی است که جاودانی است ، نه مرگ . 💫
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.