یادداشت سامان
1403/9/30
رمان گود نوشته مهدی افشار نیک یکی از بهترین رمانهای ایرانی بود که تا امروز خوندم.یک داستان پر کشش و پر اتفاق در دل تاریخ معاصر ایران.شخصیت هایی خیالی ساخته و پرداخته ذهن نویسنده در کنار تک و توک شخصیت واقعی که در داستان حضور اندکی دارند. بهتره این داستان زمانی خونده بشه که تمرکز بالایی داریم، چون رمانی است سخت خوان و پر شخصیت.داستانی که از دهه سی و چهل شروع میشه و به سال 88 ختم میشه.در هجده فصل داستان روایت شده.هر فصل در یک بازه زمانی و تاریخ مشخصی که در خط انتهایی هر فصل اون تاریخ توسط نویسنده آورده شده. روایت داستان خطی نیست و مشابه کارهای ماریو بارگاس یوسا است. طبعا 70 -80 صفحه ابتدایی داستان به خاطر همین ویژگی و شخصیت های زیادی که در تاریخ های مختلف حضور داشتند بسیار گیج کننده بود اما با گذر زمان از سختی رمان کاسته و به شیرینیاش اضافه شد.شیرینی حل معماهای داستان و گره هایی که نویسنده در ابتدا در داستان به هنرمندی ایجاد میکنه و در ادامه اون گره ها رو باز میکنه و نه شیرینی اتفاقاتی که در داستان میافته که داستان تلخ و پر خون و پر غصه بود.البته که این شکل روایت گره گشایی برای من بزرگترین نقطه قوت رمان بود. شخصیت های اصلی این داستان پر شخصیت چهار دختر مجاهد هستند.علاوه بر اینها با حاجی بازاری هایی که در داستان حضور دارند و لاتهای زمان قدیمی که به خاطر شرکت در کودتا علیه دکتر مصدق و همراهی شعبان بی مخ مورد شماتت قرار گرفتند آشنا میشیم.خیلی از تاریخ های فصول کتاب تاریخ های مهم این سرزمین در دهه های گذشته هستند. مثلا ایام قیام سال 42، روز پیروزی انقلاب اسلامی، روز آزادسازی خرمشهر، عملیات مرصاد و روز پیروزی احمدی نژاد در ریاست جمهوری سال 84 از جمله تاریخ های مهم این کتاب هستند که نویسنده در این روزها روایت شخصیت های داستان رو در دل تاریخ پرفراز و نشیب و پر خون این مملکت آورده.داستان ایرانی یادم نمیاد که شخصیت های اصلیش در مورد مجاهدین باشه.سرنوشت این افراد از گذشته های دور دهه سی و چهل و تغییر و تحولات و عملیات ها و بالا و پایین های بیشمار این افراد به خوبی در کتاب آورده شده. رمان 452 صفحه است و من هیچگاه حس نکردم از ریتم افتاده که این هم مساله بسیار ارزشمندی برام بود.نویسنده به خوبی از پس خلق شخصیت های خودش براومده و شخصیت های مهم و اساسی همه سرنوشتشون مشخص میشه.در فصول ابتدایی گود زورخونه بوی بدی ازش میاد و یه سری مجهولاتی در داستان به وجود میاد، این قضیه در فصل آخر مشخص میشه و برام جالب بود که این مساله هم از زیر نظر نویسنده در نرفته.در طول داستان کاملا حس میکردم با یک نویسنده بسیار مسلط و حواس جمع مواجه هستم. در مورد سخت خوانی رمان گفتم،هر فصل علاوه بر اینکه در یک تاریخ روایت میشه و روایت کتاب خطی نیست، بعضا در همون فصل راوی ها هم تغییر میکنند اما اگر با تمرکز بخونید، حتما بر سختی روایت کتاب غلبه خواهید کرد. اکثر معرفی ها در مورد این کتاب به این نکته اشاره میکنند که کتاب در سال 84 تمام میشه اما مصاحبه ای از نویسنده کتاب در آپارات دیدم که اشاره میکنه فصل آخر کتاب و در واقع خط آخر فصل که تاریخ اون فصل رو ذکر میکنه دچار ممیزی شده و در کتاب هم نوشته شده : « اون روز، روز.... بماند بود.» در حالی که تاریخ اون روز دوازدهم دی ماه 88 هستش و نویسنده تو مصاحبه اش میگفت اتفاقات اون فصل واقعی بوده! به عنوان آخرین نکته این رو هم بگم که متاسفانه به دلایلی که اطلاعی ازشون ندارم کتاب از سال 99 تجدید چاپ نشده. تصمیم گرفته بودم مدتی رمانهای ایرانی بخونم که کمتر شناخته شده هستند و زیاد در موردشون حرفی زده نمیشه.شروع این قضیه با رمان گود بود و عجب شروعی بود.امیدوارم در ادامه سالی که نکوست از بهارش پیداست، برام تحقق پیدا کنه :)
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.