یادداشت ماه‌‌ نگار

آتش بدون دود: اتحاد بزرگ
        از افسانه‌ی گالان و سولماز
تا تنهایی آق اویلر
از صدای چرخ‌های گاری آلنی
تا زندگی پرشور مارال و آلنی
از زخم قلب آمان جان
تا آوای تنهایی مُلا قلیج
همچون صدای اصیل دوتار ترکمنی از دوردست صحرا 
به گوشم می‌رسد...انگار که در شبی از شب‌های بی‌انتهای صحرایی که دوستش داری ولی هرگز ندیدی‌اش،به صرف یک استکان چای در یک آلاچیق ترکمنی دعوت شده باشی و صدای تیری از دور دست‌ها،تاریخ خونین حماسه‌های یک ملت را برایت ترجمه کند...
چای را سر میکشی،تلخ است...تلخِ تلخ،به تلخی واقعیت‌های تاریخ،با چاشنی عشقی شاید
و به زیبایی قالیچه‌ی پر طرح و نقش دست‌یافتنی
و لطافت لبخند کمرنگی که تحمل این تلخی را آسان‌تر کند...

.
آتش بدون دود روزها و ماه‌ها رفیق من بود!
کتابی که از داستان تاریخی وعاشقانه‌ای به حماسه‌ و انقلاب ملتی رسید!چه رسیدنی!آتش بدون دود را باید ورق زد،دید،بویید و چشید و حس‌کرد و فکر کرد و فکر کرد و فکر...به شخصیت‌‌پردازی‌هایش،به وقایعش
به دیالوگ‌هایی که موقع خواندنش گاهی نمی دانی بالاخره حق با کیست!و گاه چنان قانع می‌شوی که بر سر شوق می‌آیی از فهمیدن! و گاه کلی جمله‌ی ناب از لا به لایشان پیدا می‌کنی برای اینکه با یک مداد زیرشان خط بکشی!و من دیگر کلمه‌ای برای بیان شور و شوقم از خواندنش پیدا نمی‌کنم! 
.

انگار که هنوز هم صدای پر زخم تار آچیق تار زن به گوش می‌رسدو صدای چرخ‌های گاری آلنی و صدای شیهه‌ی اسبی!از اوبه‌‌ای دورافتاده؛کنار آتشی،کنار یک آلاچیق ترکمنی....
.
📎و چقدر قلم دردآشنایِ آشنای استاد نادر ابراهیمی زیباست!
      
2

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.