یادداشت
1401/2/28
ساختن ترکیب اولیهی یک دارو حق است، آنچه ظلم است آن است که به نام داروی نهایی راهی بازارش کنیم و خلقی را گرفتار عوارض نامشخص آن سازیم. مقدمه: کتاب انسان ۲۵۰ ساله را -با آن نام وسوسهانگیزش- در چاپ اول از ویرایش دوم خواندم. خواندنش به گمانم ۵ روز طول کشید که ۲ روزش البته در بهت گذشت! یعنی تقریبا رسیده بودم به دو ثلث از کتاب که دیگر نتوانستم تحمل بیاورم و غم بر جانم مستولی شد و در بهت فرو رفتم. ۲ روز بعد که کمی خودم را پیدا کردم توانستم دوباره بروم سراغ کتاب و تمامش کنم. اعتراف میکنم وقتی داشتم کتاب را میبستم هیچ امید نداشتم این غمهای مبهم و سؤالات ریز و درشت به این زودیها دست از سر جانم بردارند. غمها و شبهات گوناگونی که شرحشان به این سادگیها هم نبود. چند ماهی نگذشت که شبهات همگی شکستخورده پا به فرار گذاشتند. چطور شد که شبهات گریختند بماند… اما غمها همچنان ماندهاند. شاید این نوشته هم نالهای باشد برای تسکین آن دردها. خلاصه: اگر بخواهم دو گزارهی اصلی از کتاب به دست بدهم اینها را مینویسم: - ائمهی اطهار یک انسان واحد هستند و تفاوت عملکردهایشان همان تفاوت عملکرد یک انسان با هدف واحد در برهههای مختلف زندگی است و از این حد فراتر نمیرود. - ائمهی اطهار در طول حضور خود به شیوههای مشخص و سازماندهی شدهای و مطابق ماهیت مقطع زمانی و شرایط جامعه دست به نبردهای سیاسی میزدهاند. میماند یک گزارهی فرعی خطرناک که در طول کتاب مکرر به چشم میخورد و آن این که: - هدف ائمه تشکیل حکومت اسلامی بوده است. تناقض: این گزارهی فرعی نه تنها با واقعیتهای تاریخی بلکه با دو گزارهی اصلی خود کتاب نیز در تناقض است. چهار مقطع تاریخی را نام میبرم که با این گزارهی فرعی در تناقضند. مقطع تاریخی اول: شورای شش نفرهی پس از مرگ عمر بن خطاب است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن لحظه در یک قدمی حکومت قرار دارد اما آن را پس میزند. چرا؟ آیا مسئله فقط حذف شرط بیعت بر اساس سنت شیخین بوده؟ مگر نه این است که پذیرش حکومت از سوی امیرالمؤمنین (علیه السلام) عین مصلحت اسلام است؟ بر اساس قاعدهی فقهی تزاحم بستن چنان پیمانی -که اصلا خود به خود مخدوش است.- برای حفظ مصالح اسلام نه تنها بیاشکال که حتی واجب است! اما امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پذیرش آن سر باز میزند و حکومت و سرنوشت سالها زندگی مردم را به دست عثمان میسپارد. چرا؟ البته برای این چرا جوابی محکم و عقلانی وجود دارد. ولی حالا مجال شرحش نیست. این واقعه اولین مقطع تاریخی است که نادرستی آن گزارهی فرعی را نشان میدهد. و نشان میدهد به دست آوردن حکومت حتی از سوی انسان والا و بیمانندی همچون امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز اصالت ندارد و هدف غایی نمیتواند باشد. و چیزهای بسیار اصیلتری از حکومت و نظام اسلامی وجود دارد که باید در پی آنها باشیم. مقطع تاریخی یک ممیز یک: نیز پس از کشته شدن عثمان است. که حضرت خطاب به مردم میفرمایند:«دَعُونى وَالْتَمِسُوا غَيْرى… وَ اعْلَمُوا اَنّى اِنْ اَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ ما اَعْلَمُ، وَلَمْ اُصْغِ اِلى قَوْلِ الْقائِلِ وَ عَتْبِ الْعاتِبِ. وَ اِنْ تَرَكْتُمُونى فَاَنَا كَاَحَدِكُمْ وَلَعَلّى اَسْمَعُكُمْ وَ اَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ اَمْرَكُمْ. وَ اَنَا لَكُمْ وَزيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنّى اَميراً.- رهايم كنيد و غير مرا بخواهيد… بدانيد اگر خواستهی شما را پاسخ دهم بر اساس آنچه خود مىدانم با شما رفتار مىكنم، و به گفتار هيچ گوينده و سرزنش هيچ سرزنش كنندهاى توجه نمىكنم. و اگر رهايم كنيد مانند يكى از شما خواهم بود، و شايد شنواتر و فرمانبردارتر از شما براى كسى باشم كه حكومت خود را به او مىسپاريد. و من براى شما به وزارت بنشينم بهتر از قيام به امارت است. (خطبهی ۹۱)» که جملات خود گویا هستند. مقطع تاریخی دوم: حادثهی کربلاست. سخنان حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) از مدینه تا کربلا را بخوانید. محاجههای ایشان با شخصیتهای بزرگی را که برای آن حضرت دلسوزی میکردهاند ببینید. همه نشان میدهد حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) از آنچه در انتظارشان بوده با خبر بودهاند. نه تنها ایشان که هر فرد آگاهی به خوبی میدانسته چنین سفری بیبازگشت خواهد بود. ارجاعتان میدهم به صفحهی ۱۸۹ ویرایش دوم کتاب، پاراگراف وسط. در آنجا ناچار به این تناقض اعتراف میشود:«اگر قیام امام حسین (علیه السلام) به این شکل نبود، حدس بر این است که پس از او و در آیندهای نزدیک امکان حرکتی که حکومت را به شیعه بسپارد وجود داشت. البته این سخن بدین معنا نیست که قیام امام حسین (علیه السلام) باید انجام نمیگرفت بلکه شرایطی که در قیام امام حسین بود، شرایطی بود که ناگزیر باید قیام در آن هنگام انجام میگرفت و در این هیچ شکی نیست.» ترجیح میدهم توضیح اضافی ندهم. مقطع تاریخی سوم: دوران حیات امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) است. ایشان از پایگاه مردمی بسیار قدرتمندی برخوردار بودهاند. در تاریخ طبری آمده:«خبر عباس بن موسی بن جعفر علوی و آنچه مردم کوفه را بدان فرا میخواند به آنها برسان. بگو بسیاری دعوت وی را پذیرفتهاند و دیگران نیز بدو گفتهاند: اگر ما را به مأمون و سپس برادرت فرا میخوانی ما را با تو کاری نیست لکن اگر به برادرت، برادران دیگرت یا خودت فرا میخوانی در رکابت هستیم.(تاریخ الأمم و الملوك الطبري/ ج۸ ص۵۶۰)» مثال آنچه ما از استقبال مردم نیشابور از حضرت علی بن موسی (علیه السلام) شنیدهایم پیش از آن در بصره و کوفه نیز رخ داده بوده. یکی از دلایل عمدهای که مأمون حضرت را نزد خود فرا میخواند خارج کردن ایشان (علیه السلام) از میان پایگاه مردمیشان و کنترل تحرکات آن حضرت است. رفتاری که در قبال ائمهی پس از ایشان هم ادامه و افزایش مییابد. همین رفتار حکام با امامان هفتم تا یازدهم (علیهم السلام) نشان دهندهی حجم پایگاه مردمی آن حضرات (علیهم السلام) و آمادگی شدید جامعه برای اقبال سیاسی به آنها (علیهم السلام) است. با این حال وقتی مأمون از امام علی الرضا (علیه السلام) میخواهد حکومت را بپذیرند حضرت زیرکانه پاسخ میدهند اگر این مسند توست حق نداری دیگری را بر آن بنشانی و اگر از آن تو نیست نیز حق نداری چیزی را که از آنت نیست به دیگری ببخشی! و این گونه از پذیرش حکومت سر باز میزنند. مقطع تاریخی چهارم: امروز است! امروز اگر حضرت صاحب (عجل الله تعالی فرجه) ظهور کنند حکومت برای ایشان مهیا است و زمام امور حد اقل در ایران به ایشان سپرده خواهد شد. ایشان نیز یکی از همان ذوات مقدس و استمرار همان انسان ۲۵۰ ساله هستند. اگر هدف فقط به دست گرفتن حکومت است که حکومت مهیاست. ولی این طور نیست. مؤخره: ساختن ترکیب اولیهی یک دارو حق است، آنچه ظلم است آن است که به نام داروی نهایی راهی بازارش کنیم و خلقی را گرفتار عوارض نامشخص آن سازیم. ایدهی یکپارچگی زندگی ائمهی اطهار (علیهم السلام) یک مسئلهی کلامی و ثابت شده و مقبول نزد شیعه است. در این که تشکیل حکومت اسلامی یا به عبارتی علوی خواستهی ائمهی اطهار (علیه السلام) بوده نیز هیچ شکی نیست و این کتاب پژوهش خوب و عالمانهای در این باب است. اما این که هدف غایی ائمه (علیهم السلام) تشکیل حکومت اسلامی بوده ادعایی نادرست است که شواهدیش هم به عرض رسید. این کتاب همان ترکیب اولیهی یک دارو است. باید توجه داشت که حجم قابل توجهی از محتوای کتاب مربوط به ۳۰ تا ۴۰ سال قبل یعنی دهههای ۵۰ و ۶۰ شمسی و بحبوحهی انقلاب اسلامی است. پس نباید آن را با یک داروی استاندارد اشتباه بگیریم و لاجرعه سر بکشیم. کتاب را اثر روحانی مجتهد مجاهدی بدانید در دههی پنجم زندگیاش. نه بیشتر و نه کمتر. راستی شاید بپرسید پس هدف غایی چیست؟ هدف غایی -تا آنجا که بنده فهمیدهام.- ایجاد جامعهی اسلامی است و البته حکومت یکی از شؤون آن. جامعه اگر در مسیر تعالی، اخلاق و عقلانیت باشد ساختارهای سیاسی را به خدمت میگیرد و آنچه را لازم نیست حذف و آنچه را جایش خالیست بنا میکند. اما اگر در نشیب قهقرا، بیاخلاقی و بیخردی باشد ساختارهای سیاسی هیچ نفعی نخواهند داشت و هزار نهاد و بنیاد و چشمانداز و بخشنامه موجب تحول نخواهند شد. این جانها هستند که اصالت دارند نه قالبها. این جملات و هر آنچه خواندید را یادداشتهای جوان جسوری بدانید که چندی است دههی سوم زندگیاش را آغاز کرده. نه بیشتر و نه کمتر!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.