یادداشت مریم کوهکن

        اگر روزم پریشان شد فدای تاری از  زلفش 
که هر شب با خیال اش خوابهای دیگری دارم 

که غربت زاد و مهجورم 
ندارم تاب دنیای خردمند شما 

در نهفت دره دریای آن اختر خونمرده مهجور 

نور عطر ناز و غمز یاس ابی 

شما سوداگران و فاتحان شهر غوغایی 
درین تنگ غروب تار 
از اینجا از فراز برج خود این برج  زهر مار 
      
24

6

(0/1000)

نظرات

✌️🌿📗🍏💚

0