یادداشت مریم کوهکن
1403/12/15
اگر روزم پریشان شد فدای تاری از زلفش که هر شب با خیال اش خوابهای دیگری دارم که غربت زاد و مهجورم ندارم تاب دنیای خردمند شما در نهفت دره دریای آن اختر خونمرده مهجور نور عطر ناز و غمز یاس ابی شما سوداگران و فاتحان شهر غوغایی درین تنگ غروب تار از اینجا از فراز برج خود این برج زهر مار
(0/1000)
مصطفی رفعت
1403/12/15
0