یادداشت زهرا

زهرا

زهرا

21 ساعت پیش

        روایتی از اضطراب و مسئولیت

اصلاً انتظار نداشتم همچین کتابی این‌قدر منو درگیر کنه. کم‌کم که جلو رفتم، دیدم با همه‌ی سادگیش داره هیجان‌زده‌م می‌کنه. انگار پا به پای نویسنده توی اون بیمارستان سرد و پر از استرس قدم می‌زدم. می‌شد تمام اضطراب‌ها و تپش قلب یه پزشک بی‌تجربه که برای اولین بار وسط یه روستای بدون امکانات گیر کرده رو حس کرد. هم ترسناک بود، هم واقعی، هم شیرین و تلخ با هم.

نویسنده با قلم تمیز و واقعی‌ش همه‌چیز رو بی‌پرده جلو چشم‌مون گذاشته. نه قهرمان ساخت، نه اغراق کرد؛ فقط روایت کرد، و همین صداقت باعث شد آدم تا ته ماجرا پیش بره. حتی بخش «مورفین» هم که خوندم، واقعاً ناراحت شدم؛ بعد اون همه زحمتی که کشید، اون همه جون کندن و خدمت عاشقانه، آخرش اون سرنوشت غم‌انگیز… حقش نبود. همین ترکیب تلخی و شیرینی باعث شد کتاب به دلم بشینه و دوستش داشته باشم و ارزش خوندن داشته باشه.
https://t.me/Hozourebiseda
      
280

27

(0/1000)

نظرات

سجاد نجاتی

سجاد نجاتی

8 ساعت پیش

بولگاکوف دوس داشتنی

0