یادداشت احمد بابائی
1402/10/26
4.7
5
«بدْ ندانستن است و هر کسی در وی کوشند. آری، در نادرست را درست به نگر آوردن. بد دورویی است!» 📌سیاوش (سیاوَخْش) را کمتر کسی است که نشناسد. آشنایی ها اما متفاوت هستند. برخی با تک درسِ ابتری از سال آخر دبیرستان نامش را شنیدند. برخی داستانش را با صدای گرم نقالی در گوشهای از ایران شنیدند.کمتر کسانی با خواندن شاهنامه و بیشتر کسانی با نام کتاب مشهور خانم سیمین دانشور با او آشنا شدند؛ سووشون! 🔸سووشون یعنی سوگ سیاوش. اما مگر سیاوش که بوده که سوگواریاش در طی تاریخ ایران به یکی از رسوم مردم این کشور تبدیل شده است؟ سیاوش پسر کیکاووس است. همان کیکاووسی که رستم برای نجات جانش از هفت خان گذشت. و البته دردسر هایش تمام نشد. اما کاووس شاه بود. شاه ایران بود و پسرش سیاوش شاهزاده و جانشینش. از همان ابتدا پرورش او را رستمِ زال بر عهده گرفت. اما اینها و مابقی داستان را فردوسی هزار سال پیش گفته و خیلی بهتر از این حقیر هم گفته است. آنچه گفتنی است اهمیت سیاوش است.اهمیت سیاوش در مظلوم و در عین حال قهرمان بودنش است، در نگاهی است که به بشر دارد: برادرانی در هم آویخته که به ناحق و با حماقت در حال کشتن کسان خود هستند. سیاوش را همین تمایزش در جهانبینی خاص و البته مهم میکند. و اما بیضایی... 🔹بیضایی هم بهتر از من و شما میداند که مردی بود هزار سال پیش که این داستان کهن را به نظم درآورده. او میتوانست مثل خیلی ها با ساده کردن و به نثر درآوردن داستان تحسین هایی بشنود اما نخواست. نخواست که از روی دست آن دهقانِ طوسزاد بنویسد. پس چه کرد؟ بیضایی چند عنصر را برای فیلمنامه محشرش ترکیب کرده است: اول از همه داستان سیاوش و بعد دو داستان بعدی (کین سیاوش و فَرودِ سیاوش) را از شاهنامه خواند. سپس دوربینش را به روستایی در ایران برد. روستایی که هرساله در آن داستان سیاوش را اجرا میکنند. روستایی که نماینده ایران و توران نیز هست؛ رودخانهای مانند جیحون این روستا را به دو قسمت تقسیم کرده که بر هر طرفش خانی حاکم است. سووشون این دو خان و مردم دو طرف رود را دور هم جمع میکند. علاو بر اینها ریشه این اسطوره و تاثیرش را هم در خلال داستان ترسیم میکند. داستان سیاوش شاهنامه در جاهایی خلأ دارد و این خلأها گاه شک الحاق برمیانگیزند. اما بیضایی با هنرمندی و استفاده از دو داستان بعد شاهنامه، این ضعف ها را به قوت تبدیل کرده است. تسلط او بر شاهنامه در حدی هست که اصطلاح جهانِ جهان(یعنی دنیای جهنده) که فردوسی در داستان فَرود از آن استفاده کرده را در جملهای به کار ببندد و این از این دست کار ها به کرّات انجام داده است. ◾البته نقدهایی هم بر سیاوشخوانی وارد است، از جمله افزودن ویژگی ها و کارکرد های مسیح به عنوان اسطوره (مثل شستن گناهان امت به واسطهی قربانی شدنش) به سیاوش که البته در شاهنامه وجود ندارد. ◽پایان سیاوش پایان فرد نیست؛ پایان آرمانی است بزرگ. پایان آرمان صلح جهانی است. پایان برادری ملت هاست. پایان امید به سر آمدن برادرکشی. به همین دلیل است که ایرانیان بر او میگریستند؛ آنها بر روضهی مرگ انسانیت و برادری میگریستند. و انسان امروزی نیز میبیند تیر هایی را که بر جنازه این آرمان مینشیند.
(0/1000)
1402/10/26
0