یادداشت مجید اسطیری

پله  پله تا ملاقات خدا: درباره زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلال الدین رومی
        "روان، جذاب، خواندنی
بعد از خواندن ملت عشق احساس کردم باید شخصیت مولانا را بیشتر بشناسم و کتاب را از یک دوست امانت گرفتم."
"شیخ نشابور کودک نورسیده بهاولد را انسانی برتر از انسانهای عادی دید و لاجرم بی هیچ تردید و مجامله به بهاولد نوید داد که به زودی این کودک آتش در سوختگان عالم خواهدزد و شور و غوغایی در بین رهروان طریقت به وجود خواهد آورد."
"یک روایت معتبر درباره ازدواج شمس با کیمیا خاتون این است که مولانا ازدواج با این دختر را به شمس پیشنهاد داد تا او را در قونیه پابند کند اما دکتر زرین کوب معتقد است که شمس خود عاشق کیمیاخاتون شد. من با نظر اول موافق ترم. حتی در لابلای سطور کتاب ناهمخوانی این ماجرا با شخصیت شمس مشهود است"
"مولانا با سادگی هر چه در باب وجود شمس در اطراف میشنید باور میکرد و با چه آسانی از هرچه در باب مرگ او میشنید به خشم می آمد. یکی به او خبر داد که شمس را در دمشق دیده بود، مولانا که نقدینه ای در دسترس نداشت جامه خود را و تمام آنچه را به تن داشت از دستارو فرجی و کفش و موزه مژدگانی بداد. چون او برفت یکی از حاضران گفت که او خبر دروغ داد
مولانا گفت برای خبر دروغش دستار و فرجی بدادم اگرخبرش راست بودی جان خویش فدای او کردمی"
"خیلی دوست دارم شخصیت مولانا از نظر روانشناسی امروز بررسی شود و ببینیم این چه نوع شخصیتی است که در هر مرحله زندگی اش باید یک رفیق صمیمی، یک همراه، یکنفر که مایه الهام باشد، یک همدم داشته باشد و انگار به تنهایی نمی تواند سیر انفسی کند"
"به باور مولانا در جهانی که عرصه تنازع اضداد است و تنازع آن هم هرگز به شر مطلق منتهی نمیشود محرک واقعی تحول و تبدل اجزای هستی عشق است، که دانش را به بینش و علم را به ذوق تبدیل میکند."
"انس او با الله و با نام و ذکر او چنان بود که وقتی نیز بتقریبی با کراخاتون گفته بود الله را محکم زیر دندان خویش دارد."
"اینکه فقها گرد او نمی آمدند از خواست یا منع خود او ناشی میشد، اما گه گاه از این بی اعتنایی آنها در حیرت بود. به نظر می آمد که گویی به آنها از جانب مدعیان تلقین میشد که تردد به مجلس مولانا برای حیثیت علمی آنها مایه نقص خواهدبود."


البته اندکی ارفاغ کردم در دادن پنج ستاره چون به نظرم جا داشت ما اندکی بیشتر به دنیای آثار قلمی مولانا وارد بشویم. یعنی حتما لازم بود شواهدی که از زندگی مولانا بیان میشد با آوردن مصادیقی از اشعارش تایید بشوند
در جریان مطالعه کتاب یکی دو تا از دوستانم که دانشجوی ارشد و دکترای ادبیات هستند بهم گفتند که آثار استاد زرین کوب کاملا خالی از داستان پردازی نیست. به نظر خودم هم میرسید که گاهی جاهای خالی شواهد تاریخی را ایشان با گمانه زنی های خودش پر کرده بود. البته در مقدمه ایشان توضیح مفصلی داده است مبنی بر این که چرا در این کتاب هیچ ارجاع دهی وجود ندارد. دو نامه از مخاطبان پر و پا قرصش آورده که هر دو میگویند این قدر ارجاعات کتاب های تو زیاد است که ما را خسته میکند. بنابراین استاد زرین کوب تصمیم گرفته این کتاب هیچ گونه ارجاع بیرون متن نداشته باشد و همین است که شکل رمان گونه ای به آن میدهد و خواندنش را روان و شیرین میکند.
برای من فصلی که مربوط به رابطه مولانا با صلاح الدین زرکوب است فوق العاده زیبا بود و حتی بیشتر از فصل "طلوع شمس" دوستش داشتم. ماجرای رقص مولانا در بازار زرگرها واقعا فوق العاده بود.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.