یادداشت کتابفام
1404/4/13
۴۱۷ صفحه در ۱۱ ساعت. گاهی اوقات دنیا پر از آدمهایی در نظر میآید که پروانهای را در مشت میگیرند، آن را تحسین میکنند، آن را با افتخار به دیگران نشان میدهند و سپس، بالهایش را میکشند. خانوادههای ما، همکاران ما، سیاستمداران ما؛ پاسخ ما چه باید باشد؟ وحشت و نفرت البته. اما پس از آن چه؟ تنبیه؟ شانه بالا انداختنی از سر استأصال؟ افسردگی؟ ترحم چطور؟ اما آیا دلیلی برای دلسوزی برای بیرحمان وجود دارد؟ دومین رمان درخشان «خولیا آلوارز»، «در زمانهی پروانهها»، بر اساس وقایع تاریخی حول محور چهار خواهر «میرابال» در جمهوری دومینیکن است که در آنجا با نام Las Mariposas، «پروانهها» شناخته میشوند. این نام رمز آنها در مخالفت زیرزمینی با دیکتاتور وقت «رافائل لئونیداس تروخیو» بود و در ۲۵ نوامبر ۱۹۶۰، عوامل «تروخیو» سه خواهر را به قتل رساندند، خواهرانی که به نمادهای ملی مقاومت تبدیل شده بودند. خواهر چهارم، «دده»، زنده ماند و «آلوارز» بیش از ۳۰سال بعد شروع به گفتن داستان آنها با صدای خسته و خشمگین «دده» میکند. داستان با آمدن یک روزنامهنگار دیگر نزد «دده» و پرسیدن آن یک سوال تکراری که «چطور شد شما زنده ماندید؟» خیز برمیدارد. این سوالیست که همه میپرسند و «دده» آن را در طول مصاحبه در حالی که خاطرات کودکی، زندگی خانوادگی، عشق و تولد و مرگ را مرتب میکند بافته شده با سیاستی که زمانه پروانهها را تعریف میکند پاسخ میدهد و در این خلال ناخواسته ارواح خواهرانش را نیز احضار میکند و داستان آنها را نیز به تصویر درمیآورد و سرانجام، «دده» نگاهی به دور و بر جمهوری دومینیکن مدرن میاندازد، با گردشگران و مناطق آزاد تجاری و جوانان فراموشکارش. او میگوید: "ما اکنون زمین بازی کارائیب هستیم، که زمانی زمینهای کشتارشان بودیم". و در حالی که میلرزد، وحشتناکترین سوال را میپرسد: "یا این همان چیزیست که پروانهها بخاطرش قربانی شدند؟" اینجا خبری از قلمرو «گارسیا مارکز» و یا «ایزابل آلنده» نیست. صدای «آلوارز» متعلق به خود اوست بر اساس واقعگرایی و در عین حال زنده با جادوی انسانهای روزمره که شجاعت و عزم خارقالعادهای را برای جنگیدن برای باورهای خود فرا میگیرند که به اندازهی خود خواهران «میرابال» مسحورکننده است... خواندن «در زمانهی پروانهها» را به همگان توصیه میکنم. بخوانیدش...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.