یادداشت زهراخزاعی

        برادر من تویی
پدرمان علی می گفت: حسن و حسین فرزندان رسول الله و فاطمه زهرا هستند اما عباس پسر من است. 

داستان زندگی حضرت عباس از ازدواج بانو ام البنین و ابوتراب شروع میشود. 
بانو در خواب میبیند که یک قرص ماه از آسمان می آید در بغلش و سه ستاره 
پس مبارک است
از ادب عباس، قهرمانی ها و جذبه و وقارش... از احترامش به برادران تا جایی که امیرالمؤمنین جایی از او میپرسد چرا به برادرانت مولا و سید می گویی و برادر صدا نمیکنی... 

جایی در شب عاشورا حسین ع همین سوال را ازو می پرسد و عباس پاسخ می دهد تا وقتی جانم را فدایت نکرده ام به خودم همچین اجازه ای نمیدهم فقط در لحظهٔ شهادت... 

و فقط در لحظهٔ شهادت بود که ندا داد برادر برادرت را دریاب... 

البته به لحاظ سندی برخی جزییات مثل تعداد فرزندان عباس یا در مورد یاران و ترتیب جنگیدن ها با آنچه در بعضی کتب تاریخی معتبر خوانده بودم کمی مغایرت دارد ولی از شیرینی و غم این قصه کم نمیشود... 
شیرینی در آغوش گرفتن فرزندان عباس... 
غم لحظه های وداع و شرمندگی عباس... 

حتما توصیه می کنم بخوانید و حال کنید


      
67

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.