یادداشت علی دارا

        بسم‌ الله الرحمن الرحیم

می‌توان با اطمینان گفت که «کاندید یا خوشبینی» مهم‌ترین و مشهورترین اثر ولتر است. کتاب طنزی سیاه است پیرامون نقد این عقیده‌ی لایب‌نیتس که (جهانِ موجود بهترین جهان ممکن است). ولتر تا حدی معتقد به این جمله بوده و در آثار دوره‌ی جوانی خویش دفاع از این عقیده توسط او دیده می‌شود. اما حوادثی مانند زلزله‌ی لیسبون (۱۷۵۵) و جنگ هفت‌ساله (۱۷۵۶ـ۱۷۶۳) وی را به این باور می‌رساند که این جهان پر از شر، بدی و ویرانی است که امکان اصلاح یا بهبود هم برای آن متصور نیست. 
کتاب شرح حوادثی است که بر سر «کاندید» خواهرزاده‌ی نامشروع یکی از اشراف «وستفالی» آمده. وی به جهت نرد عشق باختن با  «کونه‌گوند» دختر دایی خویش، از کاخ اخراج می‌شود و سفر پرماجرای خویش را برای بقا شروع می‌کند. کاندید به هر کجا که پا می‌گذارد، از آلمان و عثمانی بگیر تا پرو و آرژانتین، تنها بدی، ویرانی، ظلم و تعدی می‌بیند. خیانت‌ها و تعدی‌ها و جنایات بی‌شماری در کتاب ذکر شدند.
ولتر در کاندید به تمام گروه‌های مذهبی و واحدهای سیاسی عصر خویش می‌تازد. وی اندکی خیر و خوبی نیز در جمعیت‌ها و گروه‌های گوناگون نمی‌بیند و پیروان عقاید مختلف را جنایتکار و بی‌وجدان معرفی می‌کند. کسی را هم در این دنیا سعادتمند نمی‌انگارد. اما بیشترین انتقاد را متوجه این عقیده که (جهانِ موجود بهترین جهان ممکن است) می‌کند. نماینده‌ی این اعتقاد در کتاب «پانگلوس» استاد کاندید است. متاثر از استاد پیر، جوان داستان، کاندید، نیز تا حد زیادی وقایع فاجعه‌بار داستان را (بهترین اتفاق ممکن) تعبیر می‌کند. اما شخصیت های دیگر داستان با این تفسیر از جهان مخالفند و مدام از وضعیت شکایت دارند و جهان را جایی سراسر شوم و کسالت‌آور معرفی می‌کنند. هنگامی که قهرمان داستان معشوق خویش را در پرتغال، پس از زلزله‌ی لیسبون، می‌یابد مجبور می‌شود همراه با او و پیرزنی که نوکر اوست به «دنیای نو» سفر کند. در کشتی، ولتر از زبان شخصیت پیرزن چنین می‌گوید که :(از مسافرین کشتی بپرسید و اگر آن‌ها از زندگی خود نفرت نداشتند مرا با سر به دریا بیندازید)
تنها مکانی در این جهان که از نظر ولتر انسان در آن سعادتمند است «الدورادو» است. سرزمینی افسانه‌ای در قلب جنگل‌های آمازون که کاندید بیشترین احساس نیک‌بختی را در آن جا می‌کند اما به جهت وصال با کونه‌گوند عزیزش مجبور می‌شود آن‌جا را ترک گوید. الدورادو استعاره از مکانی است که انسان به آن راه پیدا نمی‌کند و مردم آن دیار نیز که به جمیع سعادات دست یافته‌اند مایل نیستند به جای دیگری سفر کنند. حتی کاندید و نوکرش را نیز با ماشینی مخصوص از کوه‌هایی که الدورادو را احاطه کرده روانه‌ی سفرشان می‌کنند. 
در ادامه‌ی سفر کاندید با دانشمندی به نام مارتن همراه می‌شود. ظاهرا مارتن تا حد زیادی نماینده‌ی خود ولتر است. وی به کاندید می‌گوید به کیش مانی است که با تعجب کاندید مواجه می‌شود چون وی کسی را نمی‌شناسد که در روزگارش مانوی باشد. مارتن می‌گوید تمام این جهان شر است و برای آزار ما سخته شده و موجودی شرور اداره‌ی آن را در دست دارد. 
در پایان داستان کاندید همراه با کونه‌گوند و دیگر شخصیت‌های داستان یعنی استاد پانگلوس، پیرزن، مارتن و کاکامبو، نوکر کاندید، به صورت معجزه‌آسایی در مملکت ترکان (عثمانی) گرد هم می‌آیند و با پولهای باقی‌مانده از سفر الدورادو زندگی می‌کنند اما تلخی ماجراهایی که بر سرشان گذشته همچنان آزارشان می‌دهد. در همین هنگام با باغداری مسلمان آشنا می‌شوند که به آن‌ها می‌گوید:( کار سه بلای بزرگ را از ما دور می‌کند: کسالت، هوس و احتیاج) و این طور می‌شود که هر کس به کاری مشغول می‌شود تا خود را سرگرم نگه دارد‌.
به نظر مردمان این روزگار بسیار به عقیده‌ی نویسنده‌ی کاندید نزدیکند. در عین حال که این جهان را جای بسیار بسیار بدی می‌بینند، چنان که کاندید در پایان داستان می‌گوید معتقدند که «بایستی باغمان را بکاریم و آباد کنیم» این عقیده‌ی ولتر به نظر بی‌معنی است، در جهانی که اکثرا یا حتی مطلقا شر است و غایتی جز فلاکت و زوال ندارد چطور می‌توان به کار مشغول بود و چرا می‌بایست عملی انجام داد؟ ولتر مانند بسیاری از فلاسفه به نقد جهان، جامعه و مردم پرداخته اما از این که (چه) کار باید انجام داد صحبتی به میان نمی‌آرد. آیا شخصیت‌های ظالم که در داستان کاندید یا خوشبینی توصیف شدند مشغول به آباد کردن باغ خود نبودند؟ولتر در جایی از کتاب پیش از سفر کاندید به الدورادو دو زن بومی آمریکایی را وصف می‌کند که معشوقشان دو میمون هستند و از زبان کاکامبو چنین می‌گوید :«خودتان می‌بینید که کسانی که دارای (تربیت مخصوص) نیستند چطور به این جفت‌گیری‌ها تن می‌دهند» ولتر در این کتاب بیان نمی‌کند که تربیت مخصوص چیست.آیا فقط عشق‌ نورزیدن به میمون تربیت مخصوص شمرده می‌شود؟ چه باید کرد؟ باغ را چگونه باید آباد کرد؟.پیروان و ستایندگان ولتر نیز (که می‌توان آن‌ها را حاصل این تربیت مخصوص نامید) در دهه‌های بعد از نگاشتن این کتاب دست به جنایاتی عجیب و باورنکردنی زدند‌ که کم از عشقبازی با میمون‌ها و دیگر جنایات اشاره شده در کتاب نیست.
شخصیت مورد علاقه‌ی من در داستان درویشی است که کاندید و همراهانش در فصل پایانی کتاب در پی فلسفه‌بافی‌های فراوان میان خود برای قضاوت پیش او رفتند. کاندید به درویش گفت:« ای پدر بزرگوار، روی زمین یکسره شر است و فساد.» 
درویش گفت:« چه خیر باشد چه شر، چه اهمیتی دارد؟آن‌جا که اراده ی مبارکش بر آن تعلق گیرد که یک کشتی به سوی مصر روانه کند، آیا نگران آن خواهد بود که موشهای در کشتی راحتند یا نه؟»
پس از این که استاد کاندید، پانگلوس، سعی می‌کند با وی بر سر مبانی فلسفی بحث کند، درویش در را به روی گروه می‌بندد.
      
74

3

(0/1000)

نظرات

مرور مفصل خیلی خوبی بود. اینکه شخصیت مشابه خود ولتر معتقد به کیش مانی‌ست بسیار برایم جالب است. البته وقتی بحث بر سر «شر» است اشاره به مانویت لازم به نظر می‌رسد اما تعلق خاطر ضمنی ولتر به کیش مانی بحث دیگری است ...
1

1

به نظر ولتر در آرائش سعی می‌کند هیچ‌گاه مطلقا به یک سو متمایل نشود. حتی در پایان کتاب نیز اندکی تمایل نسبی به رای لایب‌نیتس دیده می‌شود! اما هنگامی که تمامی داستان‌ها و روایات کتاب به غلبه‌ی شر بر حوادث جهان اشاره می‌کند (و فقط اندکی خیر در جهان یافت می‌شود آن هم صورتی خنده‌دار دارد) مخاطب رای نویسنده را نزدیک به شخصیت مانوی (مارتن) می‌بیند. برخی هم گفتند کتاب کاندید به نوعی نقد تمامی آرای فلسفی هست. 

1