یادداشت زی‌نب موسوی

        از داستان‌هایی که به پیچیدگی روابط انسانی می‌پردازن خوشم می‌آد و روایت بی دوز و کلکِ آدمیزادایی که هر کدوم به نوعی رنج می‌کشن که به هم مربوط می‌شن و از هم می‌گریزن برام جالب بود

تقریباً نمی‌شه تعیین کرد داستان درباره راویه (که تا آخر داستان معلوم نیست اسمش چیه) یا کاراکتر اصلی کتاب، مامان راویه یا داستان پرستار مامان راویه که باید نقش فرعی داشته باشه اما یه جاهایی تاثیرش پررنگ تر از بقیه عناصر داستان خواهد بود و با این حال سردرگمی اذیت کننده‌ای بوجود نمیاره و مانع اصل ماجرا نخواهد شد 

فقط پایانش رو دوست نداشتم
انگار چند صفحه آخر رو جدا کرده بودن  که نفهمی چی‌ می‌شه. 
فرآیند خوندنش دلپذیر بود اما پایانش… اگر سرانجام براتون مهمه 
و مهمتر اینکه اگه پایان باز اعصابتونو به هم می‌ریزه نخونید!
      
4

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.