یادداشت zed_bml
1404/2/15
اسم حبیبه جعفریان را اولین بار در دورهی نویسندگی خلاق مدرسه مبنا شنیدم. وقتی که در پیادهروی صبحگاهی داشتم فایلهای صوتی آموزشی آن هفته را گوش میدادم و رسیدم به روایت: اسبی بود در اسپانیا ، که با صدای خود نویسنده ضبط شده بود. فقط دو سه دقیقه طول کشید تا شیرینی این روایت به جان من که دیوانهی قالب روایت نویسی و جستار نویسی هستم بنشیند و اسم حبیبه جعفریان حک شود در ذهنم با این توضیح: بهترین روایت/جستار نویسی که شناختهام! شاید در شکل گیری علاقهی اولیهام همذاتپنداری من با او در روایت اسبی بود در اسپانیا بیتأثیر نبود ، چرا که از یک دغدغهی مشترک نوشته بود اما در پایان روایت ، خودافشاییاش بود که مرا شیفتهاش کرد. صداقت جاری در متنش. و از همان موقع چشم انتظار چاپ مجدد این کتاب بودم. کتابی روی جلدش نوشته (در ستایش تنشهای درونی) و نویسنده آن را در پیشگفتار اینطور معرفی میکند: این متنها تلاشی برای گزارش تناقض ذاتی حی و حاضر در بسیاری از حسها موقعیتها و تصمیماتی است که در زندگی تجربه شان میکنیم به سراغشان میرویم و در تنشی میافتیم که برایمان میسازند. خواندنش را خیلی توصیه میکنم اگر اهل روایت و یا جستار خوانی هستید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.