یادداشت яσвεят

яσвεят

яσвεят

3 روز پیش

        «موضوع اولیه کتاب عنصر وحشت و جنایی را به خوبی انتقال میده یک عمارت با یک فرد که سالها پیش در اتهام به قتل خانواده اش به علت نبود نبود مدارک کافی ، پرونده اش مختومه اعلام شده 
حالا این فرداز کار افتاده و تو به عنوان یک پرستار باید بری به کلیفز جایی که عمارت های پولداران دیگری نیز قرار گرفته 
به محض اینکه وارد میشی به این عمارت رفتار عجیب عده ای محدود از خدمتکاران و دگر کارکنان عمارت رامی بینی ، خانم بیکر را می بینی کهرفتار نسبتا سرد و خشک و بی روحی با تو دارد 
داستان ما راجع به لنورا هوپ است زنی از کار افتاده بر روی ویلچر ؛ اما آیا اون چه چیزی را سالیان سال پنهان کرده است ؟؟»
داستان رو دیگه نمی خوام بیشتر توضیح بدم اما نمیدونم چرا هر چی جلوتر  می رفتم دلم می خواست زودتر این راز ها و سوال های بی جوابی که نویسنده مطرح میکنه را پاسخ بده
تقریبا ازصفحه 300 شاید شاید هم کمتر ، داستان به نوعی جذاب شد که حال کردم رکب نویسنده را کم کم درک کردم و خوشحالم ادامه اش دادم وراز بزرگ کتاب را فهمیدم !!!
این عمارت و ویرجینا و ریکی و کیت کت همه ی و همه یک نقطه اشتراک دارند و اون چیزی نیست جز........
و در نهایت جایی که فکر کردم تموم شد و همه چیز را فهمیدم از داستان دیگه قرار نیست ادامه دار باشه ! ==> فصل آخر کتاب چنان ضربه محکمی وارد کرد که باعث شد 4 را 5 کنم 
و در یک کلام :( فوق العاده بود لذت بردم بعداز مدتی یک کار نیمه قوی  ای خوندم)
همچنین جا داره تشکر کنم از دکتر کریمی بابت انگیزه ای که میداد که بخون بخون 😂😂😂
      
41

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.