یادداشت نیایش بهرامی
1401/11/24
بالاخره ادبیات مدرسه سودی رساند! بعد از خفقان پی در پی سر کلاس و حبس شدن در کلاس به جهت لو ندادن سوالات آزمون به آن یکی کلاسه به جاهای خوبش هم رسیدیم. آن از اتاق آبی سهراب و یکهو به خودم آمدم دیدم اسم نیما و جلال به گوشم میآید؛ همان لحظه بغل دستی ام نگاهم کرد که: اع جلال آل احمد! همان تکه از کتاب ارزیابی شتابزده یک طرف و ذوق و شوق ما برای مطالعه آثار جناب جلال یک طرف. از خانم عرفانی پرسیدم و گفتن که با مدیر مدرسه شروع کنید. و ما خوردیم به تعطیلاتِ «سهگانهٔ شنبهای» که در همان اولی و دومی شروع شد و تمام شد. تاریخ تکرار میشود! بله همینقدر کلیشه ای و درست، از مقایسه فرهنگ و آموزش پرورش خودمان که درست بود تا در نظر گرفتن ساختمان شیک فرزانگان و تداعی کردن اتفاقات، اجسام و افراد داستان که هیچ شباهتی به آن ندارد گرفته تا قیاس رفتار آقای مدیر داستان جلال و دختر همکلاسی این روز های من در برابر شرایط اضطراری که این یکی خیلی هم درست بود و لبخند بر لبم آورد. اولین بار بود که از جناب جلال خواندم، جالب بود، بخوانیم ببینم چه میشود؛ باشد که مشتری شویم. دوستی قبل از از من گفته بود n نفر قبل از او یادداشت نوشتهاند و این کار باعث شده در نوشتن یادداشت و دست بردن به صفحه کلید مردد شود، باید بگویم منم همینطور دوست عزیز.
(0/1000)
نظرات
1401/11/24
به شما و دوسستان می گم خواهش می کنم این کار رو نکنید چون آدم ها ممکنه متن شما رو بیشتر دوست داشته باشند و یا از شما بهتر از دیگران بپذیرن
1
0
1401/11/24
اتفاقاً آدمها در میان یادداشتهای متعدد دنبال چیزی همراه با نگاهشان میگردند و چه بسا یادداشت شما را از آن بین بیشتر دوست بدارند، پس درنگ و تردید به خود راه ندهید نیایش عزیز.
1
0
1401/11/24
اولاً هر یادداشت بر موضوعی تکراری، متنی جدیده و منحصر به فرد، ثانیاً کتاب « خسی در میقات » هم پیشنهاد میشه.
1
0
نیایش بهرامی
1401/11/25
0