یادداشت فرشته غلامی

                #پنجره‌های_تشنه

وقتی اسم این کتاب را دیدم که برای هم‌خوانی انتخاب شده بود اصلا برایم آشنا نبود نه اسم کتاب و نه اسم نویسنده!

چند روز بعدش که مسیرمان به کتابشهر‌ افتاد کتاب را دیدم و باید اعتراف کنم اولین دلیلی که ترغیبم کرد برای خرید، طرح جلدش بود و بعد هم قیمت مناسبش که ۶۰ هزار تومن بود و این حتی پول قابِ شیشه‌مانندی که روی جلد کتاب بود هم نمی‌شد!


اگر بخواهم راستش را بگویم اصلا قصد نوشتن یادداشت برای این کتاب را نداشتم همان‌طور که برای خیلی از کتاب‌هایی که اخیرا خواندم یادداشت ننوشتم کتاب‌هایی مثل #اربعین_طوبی #حریر #چراغ‌ها_را_من_خاموش_می‌کنم #شمّاس_شامی #انتری_که_لوطی‌اش_مرده_بود
و و و ...
 

برایشان یادداشت ننوشتم چون احساس می‌کردم وقتم و عمرم به اندازه‌ی کافی با خواندنشان تلف شده است و با نوشتن یادداشت، بیشتر از این وقتم را تلف نکنم:)

اما تعاریف دوستانِ گروهِ هم‌خوانی را که دیدم احساس کردم باید بنویسم...

از این که دوستان از کتاب لذت بردند خوشحال شدم اما به نظر من، کتاب در حدی نبود که بشود ازش تعریف کرد یا به دیگران معرفی‌اش کرد نه سفرنامه بود نه داستان بود نه جستار و نه...
نمیدانم اسمش را چه بگذارم😶

کتاب به شدت ساده و ابتدایی نوشته شده بود و ایرادات نگارشی‌ هم کم نداشت.

شروعش بد نبود و من منتظر بودم که صفحه به صفحه بهتر شود اما از نیمه‌ی کتاب به بعد فقط داشتم به خودم فشار می‌آوردم که تمامش کنم چون متاسفانه یا خوشبختانه عادت ندارم کتابی را نصفه رها کنم و امروز به لطف بیرون رفتن و مشغول شدن پدر و پسر با منقلِ کباب، موفق شدم تمامش کنم.


درصد زیادی از مطالب کتاب تکراری و حوصله سر بر بود!
نماز خواندیم، ناهار خوردیم، رفتم پشت تریلی، آمدم جلوی اتوبوس، کجا دستشویی رفتیم، چطور دستشویی رفتیم و و و ... و البته بعضی از مطالب کتاب هم شاید بهتر بود اصلا در کتاب نمی‌آمد مثلا آن‌جا که می‌گوید:
"وقتی بالگرد بلند شد از آن بالا دیدیم سعید شلوارش نشست و همان وسط بیابان خودش را از ترس خالی کرد، شانس آوردیم توی بالگرد خودش را خیس نکرد."
صرف نظر از اسم و فامیل این شخص که  کامل در کتاب آمده است اگر مثلا این بخش در کتاب نمی‌آمد قطعا به جایی برنمی‌خورد!
و چه زیادند این بخش‌ها...


بله نمی‌شود انکار کرد که بعضی وقت‌ها متن کتاب اشک آدم را در می‌آورد آن‌هم به دلیل ارادت مردم به ضریح امام حسین -علیه السلام- و ابراز این ارادت‌ها به شیوه‌هایی متفاوت.


اما به نظر من هیئت امنای ساخت ضریح با سپردنِ ثبتِ این اتفاق بزرگ و زیبا و به‌یاد‌ماندنی به آقای قزلی، فقط باعث حیف‌شدن‌ِ آن شده‌اند.😬



جای‌جایِ کتاب، این احساس را به خواننده منتقل می‌کرد که نویسنده صرفا به لحاظ کاری و من‌بابِ رفع تکلیف و وظیفه‌ی شغلی‌اش با این کاروان همراه شده است و ارزش کار را نمی‌داند و بارها از حوصله نداشتن و خستگی و بدخوابی و گرسنگی و قاشق و چنگال پلاستیکی و ... شاکی بوده و برای پایان سفر لحظه‌شماری می‌کرده‌ است.


انگار اصلا نمی‌دانسته‌ کجاست و یا چند هزار نفر آرزو دارند جای ایشان باشند و چندین برابر این سختی‌ها را هم به جان بخرند.


البته اگر بخواهم منصف باشم باید بگویم بعضی وقت‌ها تلنگری بهشان می‌خورد و برای چند دقیقه متأثر می‌شدند؛ اما در کل، ورِ بی‌حوصلگی و رفع تکلیف در کتاب قوی‌تر و برجسته‌تر بود:(



بعید می‌دانم از این‌که کتاب‌های #حسین_از_زبان_حسین و #حسین_وارث_آدم را -که می‌خواستم برای محرم بخوانم و - به‌خاطر کتاب‌های هم‌خوانی کنار گذاشتم خودم را ببخشم:)



#معرفی_کتاب
#یادداشت
#مهدی_قزلی
#پنجره‌های_تشنه
#کتاب_محرم
        
(0/1000)

نظرات

حالا انقدم بد نبود که بگیم حیف شدن همه خاطرات!
نقص داشت ولی درکل بنظرم کتاب خیلی خوبی بود


امیدوارم  که منم حسش بیاد و یادداشت این کتابو بنویسم!
1
من که خیلی تو ذوقم خورد، حالا ان شاءالله یادداشت شما رو بخونیم ببینیم نظر شما چیه:)