!آخ که چه قدر دوستش داشتم
از همان بار اوّل که توی دهکده دیدمش بهم الهام شده بود که دوستش خواهم داشت. تا پریروز که از مرکز تبادل خریدم و دیروقتِ شب، یک نفس خواندمش...
کاش یکی قصه شان را می گفت!
کاش خود داداشی به آرزویش رسیده باشد و قصه شان را نوشته باشد...