یادداشت
1402/12/13
3.6
19
(⚠️هشدار لو رفتن داستان) 🌱این یادداشت ممکن است داستان را فاش کند🌱 هر جنایت سه ضلع دارد: قربانی جنایتکار و کسی که به آنها نگاه میکند... (باشگاه کارآگاهان😁) 🪐داستان از زبان قاتلی بیرحم و در عین حال دلرحم و خونسرد است که در آخرین ماموریتش اشتباهی مرگبار انجام میدهد ... اینکه داستان از زبان یک ضد قهرمان روایت میشود و خواننده ناخداگاه او را دوست میدارد، مرا به این باور میرساند که شاید خود نفس گناه اهمیتی نداشته باشد، تنها مهم این است که از زبان چه کسی بیان شود... از طرف قاتل👈🏻 دوستش میداریم. از طرف کارآگاه👈🏻از قاتل بیزار میشویم. 🎭《تو همیشه آدم بده ی داستان میشی، وقتی داستانو یه ادم عوضی تعریف کنه》🎭 جنایت مهم نیست، مهم این است که چه کسی تعریفش میکند، شاید اگر همین داستان از زبان خانواده ی مقتول یا کاراگاه بیان میشد، تااین اندازه از اولاف خوشم نمیآمد و برایم دوستداشتنی نمیبود. 📌هر داستانی، دو سر دارد که باید به همهی روایت ها گوش کرد! اولاف، اشتباه عاشق میشود و در نهایت به مرگش می انجامد:) 📌اما درباره ی فضای داستان باید بگویم که یو نسبو توصیفات خوبی از شخصیت ها و اتمسفر دارد. به زیبایی فضای سرما و یخبندان را توضیح میدهد و با به تصویر کشیدن جزئیات دقیق و مناسب، خواننده در بین همه ی خطوط میتواند این سرما را حس کند.❄️ نمیتوانم بگویم خون بر برف دارای نقطه ی اوج خاصی است! ریتم داستان آرام است اما حوصله سر بر نیست و آدم را از خواندش کلافه نمیکند، و حتی میتواند کمی دلهره هم باهمین ریتم به مخاطب وارد کند. 📌شناخت زیادی از یو نسبو ندارم؛ اما شاید خوش آهنگ بودن و لطیف بودن یک داستان جنایی، از مهارت نوازندگی اش می آید. کتاب خوبی برای گذران یک عصر دلگیر است☺️ ارزشش را داشت:)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.