یادداشت
3 روز پیش
3.8
5
3.5 ⭐️ 'فروپاشی' خیلی کتاب پرکششی بود. داستان از جایی شروع میشه که شخصیت اصلی شاهد یه قتله که خیلی زندگیش رو تحت تاثیر قرار میده. و جایی همهچی پیچیده میشه که همین شخصیت درگیر فراموشی یا زوال عقل میشه و مدام خیلی چیزهای مهمی رو فراموش میکنه (مثلا یادش میره مهمون دعوت کرده یا یه وسیلهای رو سفارش داده). همینجاست که دیگه تو این داستان حتی به خوندههای خودت هم نمیتونی اعتماد کنی چون فصلبهفصل چیزی برای اثباتِ باگ توی حافظهی راوی داستان هست. نویسنده از پس پردازش چنین چیزی بهخوبی براومده. اواسط کتاب هم کمی برام خستهکننده شد چون خیلی کش اومد و زیادی از اون هیجان کتاب جنایی دور شد. اما بعد دوباره بهتر شد. همهچیز خوب و غیر قابل حدس بود تا اینکه به یک چهارم آخر داستان رسیدم. داستان تا اواخر واقعا تمیز و قوی پیش میره، اما باز شدن گرهی داستان همانا و خوردن تو ذوق من همانا. منظورم اینه که نویسنده واقعا با خاص و گنگ نشون دادن همهچیز، انتظار منو از معما برده بود بالا و همونقدر تصور داشتم با یه چیز خاص روبهرو بشم. ولی در آخر همهچیز خیلی ساده بود؛ برخلاف خلاصهش و تمام چیزی که در طی داستان خوندم. کمی شوکه شدم اما هیجانزده اصلا. با این حال بازم داستان خیلی شخصیتپردازی خوبی داشت و کشش داستان بالا بود. من دوستش داشتم. نویسنده تو غیر قابل پیشبینی بودن داستان هم خیلی خوب عمل کرده بود. اگر پایان داستان تا این حد برام ناامیدکننده نبود، قطعا 4 ستاره رو بهش میدادم. با وجود همهی اینا، به نظرم ارزش یک بار خوندن رو میتونه داشته باشه.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.