یادداشت ریحانه نوری
1404/4/8
(جای خای سلوچ؛ سوگی رنج آور برای جای خالی کسی که نیست) سوگ در معنای فقدان به هر نوع از دست دادنی تعبیر میشود حتی اگر این از دست دادن از جنس مرگ نباشد. جای خالی سلوچ داستانی است که از دست دادنی از جنس سوگ عزیز را روایت میکند با این تفاوت که سلوچ نمرده است. آنچه که داستان را شکل میدهد در پی همین از دست دادن و ترک کردن است. رفتن سلوچ گره اصلی داستان است که سبب اتفاقات تلخ و رنج های آینده میشود. با رفتن سلوچ آن حس تعلقی که در مرگان نسبت به سلوچ وجود داشت سر باز میکند. مرگان که تا آن زمان شاید رابطه فراموش شده ای با همسرش داشت با رفتن او جای خالی او را حس میکند و این فقدان سبب رنجش های روحی ای میشود که با سختی های زندگی در جامعه مردسالار، فقر، بی عدالتی و... همراه شده و آن را تشدید میکند. مرگان همواره سعی میکند درد و رنج ناشی از فقدان را بروز ندهد و اما در باطن از این درد گذر نکرده و گاه این درد به صورت خشمی است که بر سر فرزندان خود به خصوص عباس یا مردهای دیگر خالی میکند. سه فرزند او یعنی عباس، ابروا و هاجر واکنش های متفاوتی در برابر این سوگ از خود نشان میدهند. داستان با فصل های سال پیش میرود و گذر از این فصل ها با توجه به ویژگی هایی که دارند معنادار است. خانواده سلوچ با گذر از یک دوره سعی در تغییر زندگی خود و انطباق زندگی با شرایط جدید بدون حضور سلوچ را دارند. ازدواج هاجر، تغییر شغل ابروا و عباس و کارهایی که نشان از امید و سرزندگی دارد؛ نشانه هایی است که نشان میدهد این خانواده میخواهد خود را با شرایط جدید وفق بدهد. امیدواری به آینده نشانه ای است برای تغییر شرایط موجود از طرف مرگان و بچه های سلوچ حتی اگر گذشته بسیار سخت و رنج آور بوده است جای خالی سلوچ ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی دارد که دولت آبادی هنرمندانه همه این تعابیر را فقط با رفتن سلوچ برای ما روایت کرده است. روایتی که فقدان و احساس تعلق به فرد از دست رفته در آن شخصیت های داستان را از نظر روان شناختی تحت تاثیر قرار داده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.