یادداشت میم صالحی فر

                تصور کنید دارید یه متن بامزه‌ای رو می خوانید و خنده رو لباتون جا خوش کرده، اما یهو با همون زبان طناز متن، از شدت غم خشکتون میزنه و حتی اشکتون هم جاری میشه...
این کتاب چنين قابلیتی داره

جونیور آرنولد اسپیریت، سرخپوست ۱۵ ساله ای ساکن قرارگاه اسپوکن و نویسنده این خاطرات  هست، خاطراتی که من تا یه جاهایی فکر می کردم خاطرات واقعی یه نفر باشند اینقدر که خوب احساسات حاکم بر افراد و موقعیت ها توصیف شده بود. این پسر از دوران نوزادی یاد گرفته یک جنگجو باشه و برای همه چیز بجنگه و سختی بکشه ولی در عین حال روحیه خیلی لطیف و مهربانی هم داره.
توی این کتاب ما از شرایط بد وضعیت زندگی مادی و معنوی سرخپوست ها میخوانیم، و همراه یه سرخپوست پاره وقت برای تغییر و زنده ماندن امید تلاش می کنیم. نگاه این پسر سرخپوست و روایتش از اتفاقات که اون ها رو با تصاویر جالبی همراه کرده، واقعا خواندنی و منحصر به فرد از آب در اومده.

ترجمه هم واقعا روان هست و به جذابیت بیشتر متن خیلی کمک کرده، هرچند یه جاهایی به نظرم اگه یسری علائم نگارشی مثل َ ِ ُ بودن، خواندن متن راحت‌تر می‌شد.
        
(0/1000)

نظرات

فقط منم که نخوندم🥲
حس عقب موندگی و خسران دارم😒
1
🤪 
خیلی قشنگ موضوع کتاب را توصیف کردی! 
واقعا همینه.