یادداشت سیدعلی حجازی
1403/9/14
بینظیر!!! من در کمتر کتابی لحظاتی مثل دیدار اخر ورتر و لوته دیدم که نویسنده آنقدر زیبا و شاعرانه دست به خلق چنین احساسات لطیف و پاکی بزند... آنقدر به تو نزدیک که گمان میکنی شانههای تو مانند دامان دخترانهی لوته جایگاه ابدی هر عاشقپیشهی رنجیدهای مانند ورتر است و در دستانت گرمای بوسهای را احساس میکنی که در آن شب مهتابگون، ورتر بر دستان معشوقهی زیبای خویش زد... در آن شبی که لوته مهربانی و عشق را به مانند ستارهای درخشان به چشم داشت... در آن خلوت عاشقانه است که تو خود را در کنار آنها مییابی -در میان این خطوط- که باید مهربانانه گریست آن زمان که ورتر در آخرین دیدار در آن شب غریب دستان لوته را با مهر تمام در اغوش میگیرد... زیباست «رنج»های ورتر جوان...
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.