یادداشت sheida
1404/2/17
لاشه لطیف دنیایی کابوسوار رو تصویر میکنه که در اون گوشت حیوانی بهدلیل بیماری جهانی غیرقابل استفاده شده، و حالا انسانها با مجوز رسمی، انسانِ دیگهای رو پرورش میدن و میخورند. اگه بخوای، اینبار یه معرفی درست و دقیق (و همچنان خاص) برات مینویسم: و اما لاشه لطیف (Tender is the Flesh)، رمانیست که مرزهای «انسان بودن» را با قساوتی شاعرانه میبلعد. آگوستینا باستریکا جهانی خلق میکند که در آن انسان نه تنها ابزار، که خوراک است؛ و اخلاق، کالایی لوکس و بلااستفاده. در این دنیای پساپاندمی، گوشت حیوانی دیگر در دسترس نیست. راهحل؟ پرورش انسانها برای مصرف. قفسها جای مزارع را گرفتهاند و «قصاب» دیگر فقط یک شغل نیست؛ نقشی است در مراسم تدفینِ انسانیت. قهرمان داستان، مردیست درگیر با گذشتهاش، با مرگ همسرش، و با سیستم جدیدی که هر روز بیش از پیش روحش را پوست میکند. ولی وقتی زنی بهدستش میرسد—نه یک زن عادی، بلکه یکی از همان انسانهای پرورشی—جهنم واقعی آغاز میشود. باستریکا، نه تنها ما را با خشونت تغذیه و نگاه به بدن انسانی روبهرو میکند، بلکه ما را وامیدارد که از خود بپرسیم: اگر قرار باشد زنده بمانیم، تا کجا حاضریم انسان بمانیم؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.