یادداشت مهدیه عباسیان
1402/7/18
تو رنج میبری و میدانی که این رنج واقعی نیست. این رنج قدرتی ندارد که بر تو اعمال کند زیرا از صافی یک منشور گذشته و به یک شعر تغییر ماهیت داده است. شاعر از این کاری که میکند لذت میبرد مثل بازی کردن با گربهای که به دست او پنجول میکشد. درد فقط برای کسی واقعی است که آن را همچون مصیبتی تحمل میکند و در این کار به آن حق شهروندی میبخشد و به آن اجازه ورود به روحش را میدهد. اصولا شاعر به رنج و درد تن نمیدهد. رنج میبرد - ولی خودش آدم دیگری است ایستاده در پاین تخت خواب که رنج بردن خود را نظاره میکند- در تمام مدتی که او به این چیزها فکر میکند، در بیرون خورشید میتابد.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.