یادداشت زهرا عالی حسینی

        کتاب را مدت ها پیش خوانده‌ام. دوست داشتم دوباره بخوانمش تا بتوانم یادداشت مفصل‌تری بنویسم اما مدتی است، علی‌رغم میل خودم از خواندن فاصله گرفته‌ام و شاید وقتش است کمال‌گرایی را کنار بگذارم.
همه یادداشت ها به نکات خوبی اشاره کرده‌اند، و برای اینکه من همه همان ها را تکرار نکرده باشم، می‌خواهم به نقطه قوت دیگری بپردازم.
توی یکی از جلسات داستان‌خوانی‌مان، یک‌بار کسی گفت: «وقتی داستانی می‌نویسیم باید بدانیم داریم برای چه مخاطبی می‌نویسیم، که این داستان را پدر پنجاه ساله من هم می‌فهمد و مقصودش را درک می‌کند یا فقط برای اشخاص خاصی نوشته شده.»
به‌نظر من نقطه قوت این کتاب همین است. کتاب، کتابِ مردم است و به زبانِ مردم است. طوری که اگر دست یک نوجوان بدهید یا یک پیرمرد تفاوتی نمی‌کند.
قلم ساده و روان است، مقاصد پنهان و در لفافه نیست، تعلیق خوبی دارد و مخاطب را تا آخر می‌کشاند و گره‌گشایی هم آن‌قدر طول نمی‌کشد که کسی را خسته کند. برای همین احتمالاً می‌تواند نظر اغلب مردم را جلب کند، نه فقط عده‌ای خاص.
هرچند که می‌شد انتظار بیشتری هم از داستان داشت. نه اینکه این داستان خوب نباشد، ولی اگر بخواهم نسبت اثر با نویسنده‌اش را هم در نظر بگیرم، من داستان کوتاه های خیلی بهتری هم از این نویسنده خوانده‌ام که بعضی‌هایشان واقعاً ظرفیت بیشتری داشته‌اند.

و در آخر، تا زمانی که این خاک دشمن داره، مرد نباید بی‌قلم باشه:)
خسته نباشید آقای نویسنده. منتظر کار های بعدیتون هستیم.
      
25

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.